(عکس بالا جهت تصور بهتره)
جونگکوک چشماشو باز کرد و دید تهیونگ سرشو به پنجره ماشین تکیه داده و خوابیده. هوا تاریک شده بود و اونا دیگه تقریبا به کابین نزدیک بودن. سریع بلند شد و حواسشو جمع کرد تا پسری که روی پاهاش خوابیده بود رو بیدار نکنه.
"جین." زمزمه کرد و به صندلی راننده نگاه کرد.
"جین خوابیده، به من گفت که به جاش رانندگی کنم." صدای جیمین بود که شنیده شد.
"دیگه تقریبا رسیدیم."
جونگکوک سرشو تکون داد و فراموش کرد که جیمین باید روی جاده تمرکز کنه.
به اطراف نگاه کرد، همه خواب بودن و فقط خودش و جیمین بیدار بودن.
"خب،" جیمین گفت و جونگکوک رو از افکارش بیرون آورد، "تو هنوزم از ته خوشت میاد؟"
جونگکوک آب دهنشو قورت داد و سرخ شد. جیمین تنها کسی بود که از احساساتش به تهیونگ خبر داشت، اون ترسیده بود که به بقیه راجب احساساتش بگه به علاوه اون میتونست از جیمین باجگیری کنه و اگر عصبیش میکرد همه چیزو راجب احساسات جیمین به یونگی میگفت.
"خفه شو! اگه یکی صداتو بشنوه چی؟" بلند زمزمه کرد.
"اوه خفه شو، همه تو خواب عمیقن. بزن به تهیونگ، و ببین اصلا قرار نیست بیدار شه. اصلا بیا سرش شرط ببندیم."
پسر مو قهوه ای برگشت و به بازوی تهیونگ زد اما اون حتی یه اینچ هم تکون نخورد. جیمین و جونگکوک هردو آروم خندیدن و بعدش سکوت برقرار شد، تا زمانی که جیمین صحبت کرد.
"اگه جرات داری ببوسش."
چشم های جونگکوک بزرگ شد. "ببخشید؟"
"شنیدی چی گفتم."
جونگکوک آهی کشید و با قلبی که تند میتپید سمت بهترین دوستش برگشت. قبل از اینکه به پایین خم بشه تردید کرد، اما وقتی لب هاش لب های تهیونگ رو لمس کرد سریع عقب کشید و خوشبختانه تهیونگ بیدار نشد.
"دیدی؟ انقدرم سخت نبود. حالا، بگو چه حسی داشت؟"
راستش جونگکوک احساس سرخوشی میکرد، درست زمانی که لبهاشون بهم خورد احساس میکرد قلبش داره از سینهش میاد بیرون.
"من... حس خوبی داشت. چیز بزرگی نبود، انتظار چیو داشتی؟ جرقه ی یه رابطه؟" جونگکوک با خجالت زمزمه کرد.
با این حرف جیمین چشماشو چرخوند. "هرچی، رسیدیم."
______
"اینجا خیلی قشنگه!" هوسوک فریاد زد و وارد اتاق نشیمن شد. پسرا همه از دکور اونجا به وجد اومده بودن.
"اینجا فقط سه تا اتاق داره." نامجون خندید و به پسر های نا امید نگاه کرد البته تهیونگ تنها کسی بود که خوشحال بنظر میرسید.
YOU ARE READING
Dare
Short Story[Completed] _من جرات رو انتخاب میکنم. _اگر جرات داری منو ببوس. جونگکوک و دوست هاش به یک کمپینگ میرن و درگیر بازی جرات و حقیقت میشن، ولی بازی بیش از حد انتظار پیش میره. Couple: Vkook Genre: romance, smut, fluff Translator: Helen___aw Writer: Innxcent...