Chapter 7

546 75 12
                                    

"نه"

یونگی با چشم های بی روح به مسیر صخره ای که سمت بالای تپه می‌رفت خیره شد. "من عمرا تا اون بالا نمیام."

"لطفااااا." جیمین خواهش کرد و با چشم های مظلوم بهش نگاه کرد.

جیمین به همه ی پسرا التماس کرده بوده که صبح زود باهاش بیان پیاده روی و همه به جز یونگی و جونگکوک که تنبل بودن، موافقت کرده بودن. اما خب اون دو هم به زور از خونه اومده بودن بیرون و حالا داشتن پیاده روی میکردن.

جونگکوک آهی کشید،اون حتی بعد از پنج دقیقه پیاده روی که از کابین تا اینجا بود هم خسته شده بود. اون اصلا اهل تمرین و ورزش کردن نبودن و حتی بیرون رفتن هم براش زجر بود، حتی ترجیح میداد تو خونه بمونه و با تهیونگ قایم موشک بازی کنه.

"تو از الان خسته شدی؟" تهیونگ با خنده گفت و به پسر خوابالو خیره شد.

جونگکوک نگاهی بهش انداخت و ناله کرد. "شاید. خفه شو."

با این حرف پسر مو قرمز زد زیر خنده و جونگکوک چشمهاشو چرخوند. بعد از چند ثانیه یه دفعه تهیونگ جلوی جونگکوک نشست و به کمرش اشاره کرد.

"بپر بالا."

جونگکوک خندید و آروم به کمرش کوبید. "من پنج سالم نیست."

"متاسفم که فراموش کردم تازه شش سالت شده." تهیونگ خندید و وقتی جونگکوک روی کولش پرید صدای "اوف" در آورد.

"این خیلی گیه" یونگی گفت و پلک زد و باعث شد بقیه بخندن.

"اینجا تو گی هستی. حالا، میریم یا نه؟" تهیونگ گفت و جونگکوک رو کمی بالاتر کشید.

هفت پسر شروع به راه رفتن در مسیر کردن و هر چند وقت یکبار از میان بوته‌ها و درختچه‌ها عبور می‌کردن. جونگکوک دست هاش رو دور تهیونگ حلقه کرد، طوری که انگار فقط می‌خواست حمایت بیشتری داشته باشه اما در حقیقت، اون فقط می‌خواست به تهیونگ نزدیک‌تر باشه.

جونگکوک نسبتاً مطمئن بود که تهیونگ هم دوستش داره، اما هنوزم یکم شک داشت،هرچند هنوزم از تمایلات جنسی تهیونگ خبر نداشت.

ممکنه اون واقعاً فقط منو به عنوان یه دوست دوست داشته باشه.

جونگ‌کوک با خودش گفت و دنبال دلیلی بود تا اعتراف نکنه و ریسک نکنه.

خیلی واضحه که من اونو دوست دارم، پس اگه اون هم منو دوست داشت تا حالا ازم خواسته بود که با هم باشیم.

جونگکوک به آسمون نگاه کرد، افکار شب‌های گذشته ذهنش رو پر کرده بود.

"رسیدیم؟" جین در حالی که عرق های روی پیشونیش رو پاک می‌کرد پرسید. جیمین برگشت و نگاه عصبی به جین انداخت، اون تنها کسی بود که میدونست دارن کجا میرن چون اون بود که مسیر رو توی گوگل پیدا کرده بود.

DareWhere stories live. Discover now