جونگکوک به پسر بلند قد که بدون پیراهن مقابلش ایستاده بود نگاه کرد. تهیونگ پشت به جونگکوک ایستاده بود و این باعث شده بود جونگکوک منظره بی نظیری از عضلات پشتش داشته باشه.
"آره خب بزار اینو عوض..." تهیونگ مکث کرد و برگشت و متوجه شد که جونگکوک بهش نگاه میکرده.
جونگکوک قرمز شد و وقتی تهیونگ سمتش قدم برداشت سرش رو برگردوند.
"چیزی که دیدی رو دوست داشتی؟" تهیونگ با صدای آرومی گفت و جونگکوک عاشق این لحن بود.
تهیونگ مقابل جونگکوک ایستاد و سمت گوشش خم شد. "بهم اعتماد کن، اگه اونو دوست داشتی چیز دیگه ای که دارم رو هم دوست داری."
جونگکوک آب دهنشو قورت داد اما کمی جرات پیدا کرد.
"و اون چیه؟" پرسید و سرش رو برگردوند طوری که حالا فقط یک سانتیمتر بین صورت هاشون فاصله بود.
"تو باید بفهمیش." تهیونگ گفت و قبل از گاز گرفتن لبش پوزخند زد.
"شما پسرا- اَه." یونگی با چهره ای منزجر در آستانه ی در ظاهر شد و باعث شد دو پسر سریع از هم فاصله بگیرن.
"ته، روی عضلات شکمت کار کن، انگار هیچی نداری." یونگی گفت و خندید و تهیونگ چشماشو چرخوند.
"هوسوک یکم پیش تقریبا خودشو آتیش زد. شما دوتا باید زودتر بیاین بیرون مگر اینکه بخواین برای شام غذای سوخته بخورید." پسر مو نعنایی قبل از دور شدن گفت.
تهیونگ پیراهنش رو پوشید و دست جونگکوک رو گرفت و از اتاق بیرون رفت و بعد از اون از کابین خارج شد. هردو به سمتی که یک باربیکیو و تعدادی صندلی قرار داشت رفتن. جیمین روی یکی از صندلی ها نشسته بود و پتویی دور خودش پیچیده بود و البته که یونگی هم کنارش نشسته بود.
هوسوک داشت سعی میکرد یه مارشمالو رو برشته کنه (البته نمیتونست) و نامجون و جین هم کنار هم نشسته بودن و همدیگه رو بغل کرده بودن. جونگکوک و تهیونگ هردو کنار هوسوک نا امید نشستن.
"چرا خواستی دوباره بیایم اینجا؟" جیمین از هوسوک که بخاطر سوزوندن یه مارشمالوی دیگه اخم کرده بود پرسید.
"میخوام یه بازیه جدی جرات و حقیقت انجام بدیم." هوسوک لبخند زد و آتش صورتشو روشن تر نشون داد.
همه ی پسرها به جز جین هیجان زده بنظر میرسیدن.
"اما شما تو جرات خیلی مزخرفتید و همهی جرات ها یه چیز گی طوره." جین نالید.
نامجون آروم جین رو هل داد و باعث شد جین با صندلیش با پشت زمین بیفته و این باعث شد همه بخندن.
"باشه خوبه، فاک یو بازی میکنم." جین گفت و خندید و دوباره کنار نامجون نشست.
"کی شروع میکنه؟" یونگی پرسید و برای اولین بار هیجان زده بنظر میرسید.
YOU ARE READING
Dare
Short Story[Completed] _من جرات رو انتخاب میکنم. _اگر جرات داری منو ببوس. جونگکوک و دوست هاش به یک کمپینگ میرن و درگیر بازی جرات و حقیقت میشن، ولی بازی بیش از حد انتظار پیش میره. Couple: Vkook Genre: romance, smut, fluff Translator: Helen___aw Writer: Innxcent...