Chapter 8

522 80 25
                                    


جونگکوک ناراحت بو‌د. نه از تهیونگ، یا بقیه ی پسرایی که اونا رو به عنوان بهترین دوستاش تعیین کرده بود، بلکه از دنیا. آخه چرا دنیا اونو تو همچین موقعیتی قرار داده بود؟

چرا من؟

جونگکوک به آرومی ناله کرد و چشمهاش رو بست و کمی آب خورد. پسرهایی که دورش بودن همگی فریاد می‌زدن، بعضی می‌خندیدن و بعضی حالت تهوع داشتن.

"نمی‌تونم باور کنم که آب توالت رو خوردی!" جیمین زبونش رو بیرون آورد و عقب کشید و جونگکوک با خشم بهش نگاه کرد.

"انتخاب دیگه ای نداشتم، داشتم؟" جونگکوک چشماش رو چرخوند و لیوان رو زمین گذاشت و نفسی عمیق کشید و به جین نگاه کرد.

پسرها همه دور اتاق کوچیک نشسته بودن. جیمین و جونگکوک روی زمین پخش شده بودن و هوسوک کنار پای اونا نشسته بود. در همین حال تهیونگ و یونگی به آرومی روی کاناپه نزدیک به نامجون و جین نشسته بودن و استراحت می‌کردن.

"جین، جرأتت اینه که برای یک ساعت کامل نامجون رو لمس نکنی."

جین اخم کرد و بقیه پسرها خندیدن. بعدش جین به آرومی بلند شد و روی زمین نشست اون به نزدیکی با نامجون معروف بود.

"بی‌ادب. یونگی، جرأتت اینه که به تهیونگ یک نگاه سکسی بندازی." جین بعد از گفتن زبونش رو بیرون آورد و جونگکوک و جیمین با دهن باز بهش نگاه کردن. یونگی چشمهاشو چرخوند و به تهیونگ نگاه کرد که سعی می‌کرد نخنده.

پسر مو نعنایی لبخند معروفش رو زد و تهیونگ دستش رو به طور نمایشی روی قلبش گذاشت.

"آه، کمک! من از جذابیتش مردم! دیگه نمی‌تونم بلند شم!" تهیونگ فریاد زد و با صدای بلند خندید. یونگی بهش چشمکی زد و بعد به جیمین نگاه کرد و با چهره‌ ی کنجکاوش روبرو شد که این باعث شد بزنه زیر خنده.

"جیمین، جرأتت اینه که تمام مدتی که تو ساحل هستیم پیراهنت رو درنیاری." جیمین با حرف یونگی سرخ شد و نگاهش رو دزدید، بعد از اون سمت جونگکوک برگشت و نگاه کنجکاو جونگکوک رو دید که منتظر بود جراتش رو بشنوه.

"جونگکوک، برای هوسوک شیک بزن و برقص." با حرف جیمین، جونگکوک تقریباً خفه شد و با چشم های درشت شده به بالا نگاه کرد.

"چی؟" با صدایی بریده گفت و به بقیه نگاه کرد. هوسوک خندید و روی یه صندلی نزدیک نشست.

"باید سکسی باشه، حواستو جمع کن." جیمین به جونگکوک نگاه کرد، و تشویقش کرد این کارو انجام بده. جونگکوک چشمهاش رو تنگ کرد و بلند شد و سمت هوسوک رفت.

نامجون گوشیش رو برداشت و یه آهنگ "سکسی" پخش کرد که باعث خنده بقیه شد. اما این فقط جونگکوک رو بیشتر عصبی کرد ولی تهیونگ تنها کسی بود که ناراحت به نظر می‌رسید.

جونگکوک باسنش رو به‌طور سکسی با موسیقی تکون داد، لبش رو گزید و به مرد مو نارنجی مقابلش چشمک زد. به آرومی شروع به خم شدن کرد و بدن زیباش رو در حالی که پشتش به هوسوک بود نشون داد.

پسرای دیگه دست می‌زدن و اونو تشویق می‌کردن که ادامه بده، به‌جز تهیونگ که اخم کرده بود.

جونگکوک لبخندی زد و چرخید و روی پاهای هوسوک نشست.

"میرم دراز بکشم." تهیونگ با صدای آروم بین آهنگ گفت و سمت اتاقش رفت و در رو محکم کوبید. نامجون آهنگ رو قطع کرد و پسرها با تعجب به هم نگاه کردن.

"میدونستم!" جیمین فریاد زد و با چهره‌ای پیروزمندانه پرید. جونگکوک در پاسخ ناله‌ای کرد که باعث شد لبخند جیمین پررنگ تر بشه.

"اون حسودیش شده!"

-----------

بعد از اون پسرا تونستن تهیونگ رو متقاعد کنن که باهاشون بره ساحل، اما اون هنوزم اخمو بود. اون تنها، دور از بقیه بود و به آسمان نگاه می‌کرد. جونگکوک با دیدن این حالت تهیونگ نگران بود و مدام از خودش می‌پرسید که آیا تقصیر اونه یا نه.

جین، نامجون، هوسوک و یونگی همگی توی آب بازی می‌کردن و مسابقه می‌دادن که کی میتونه بیشتر زیر آب بمونه. جیمین و جونگکوک هم روی شن‌ها نشسته بودن و داشتن قلعه شنی می‌ساختن.

"خب، بگو ببینم امروز صبح چه اتفاقی افتاد." جونگکوک به پسر مو نقره‌ای چشم دوخت و یک مشت شن برداشت. جیمین با رضایت آهی کشید و لحظه‌ای به آسمان نگاه کرد.

"به یه نتیجه ای رسیدم، اما نتیجه ی نهایی نیست. بیشتر شبیه یه فرضیه‌ست." جیمین توضیح داد و باعث شد جونگکوک با تعجب بهش نگاه کنه.

"چی هست؟" جونگکوک پرسید و یه صدف کوچیک رو برداشت و روی یکی از طرف‌های قلعه شنی ای که ساخته بود گذاشت.

"تهیونگ قطعاً نسبت به تو یه احساساتی داره."

نفس جونگکوک با شنیدن این حرف بند اومد و چشمهاش گشاد شد. "چ-چی"

"شنیدی چی گفتم." جیمین لبخند زد و حرفش رو قطع کرد. اونا لحظاتی در سکوت نشستن و قلعه شنی رو بلند تر کردن.

"پس چرا بهم نگفته؟" جونگکوک سکوت رو شکست و به آرومی گفت بعدش به چهره جیمین نگاه کرد و دید که خطوط چهره ی اون در حالت گیجی قرار داره.

"این، این تنها چیزیه که خودمم نمی‌فهمم." جیمین گفت و جونگکوک به آرومی سرشو تکون داد و با دست حروف "JK" رو روی شن نوشت.

"بیشتر فرضیه‌ها به آزمایش نیاز دارن. آزمایش ما چیه؟" جونگکوک پرسید و باعث شد جیمین لبخند بزنه.

"آه، جونگکوک عزیز من." جیمین شروع کرد و کارهای نهایی رو روی قلعه انجام داد و بعد به عقب برگشت و کارشون رو تحسین کرد.

"من یه نقشه دارم."

..............................

یعنی نقشه چی می‌تونه باشه؟
چه عذاب دیگه ای باید به تهیونگ وارد شه؟😂

ولی باید قبول کنیم جیمین واقعا خیلی زحمت میکشه✨

DareWhere stories live. Discover now