جونگکوک چشماشو باز کرد و جز تاریکی چیزی ندی، یکم خودشو عقب کشید تا بالاخره یه ذره نور ببینه.
روی تخت عقب رفت و فهمید صورتش چسبیده به پهلوی تهیونگ. مغزش سریع همه اتفاقات دیشب رو مرور کرد و چند دقیقهای طول کشید تا همه چیز رو بفهمه. یکم خجالت کشید وقتی به اون قسمتای... ناجور فکر کرد و سعی کرد از تخت بلند شه.
همین که حرکت کرد، از درد نالهای کرد و چشماشو محکم بست. تهیونگ با شنیدن صداش با موهای پریشون و چشم های خوابآلود از خواب بیدار شد.
"حالت خوبه؟" با صدای خوابآلود پرسید.
جنگکوک سرشو تکون داد و دوباره به پهلوی تهیونگ چسبید.
"اونجا... اونجام درد میکنه." جنگکوک گفت و با دستاش صورتشو پوشوند تا خجالتش رو پنهون کنه.
تهیونگ خندید و بیشتر به خودش چسبوندش. "ببخشید عزیزم."
جونگکوک با این کلمه یکم لبخند زد، ولی بعد دوباره از درد به خودش پیچید. چند لحظه سکوت بود تا تهیونگ دوباره گفت..
"بریم خرید؟ به هر حال باید برای بقیه هفته خرید کنیم، میتونیم یه پماد یا چیزی هم برای تو بگیریم." تهیونگ با لبخند گفت.
"خندهدار نیست لبخند نزن!" جونگکوک گفت و آهی کشید و چشماشو بست تا از جا بلند شه. "ولی آره، فکر خوبیه."
جونگکوک با سختی و دهان بسته از تخت پایین اومد و تهیونگ با دیدنش خندید.
بعد از این که به نظر میرسید سالها طول کشید تا جونگکوک لنگونلنگون به ماشین برسه، بالاخره راه افتادن. جونگکوک با رضایت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد و میدید که درختا با سرعت به شکل یه مه سبز رد میشن. دستشو به سمت رادیو برد و روشنش کرد و چهرهاش با شنیدن آهنگ درخشید.
"SO I PUT MY HANDS UP, THEY'RE PLAYING MY SONG THE BUTTERFLIES FLY AWAY."
جونگکوک با صدای بلند همراه با آهنگ فریاد زد و تقریباً تهیونگ رو از جاده منحرف کرد.
"خدای من." تهیونگ با خنده گفت.
"با من همخوانی کن!" جونگکوک با لبخند احمقانه درخواست کرد. تهیونگ چشم هاشو چرخوند و بعد از آهی کشید باهاش همخوانی کرد.
" GET TO THE CLUB IN A TAXI CAB"
تهیونگ شروع کرد و قبل از اینکه جونگکوک حرفش رو قطع کنه ادامه داد.
"Everybody's looking at me now!"
"Like who's that chick that's rockin kicks? Gotta be from outta town!"
تهیونگ با صدای بلندتر گفت، میخواست تکی بخونه.بعدش انگار که مسابقه خوانندگی بود، هر دو با صدای بلندتر از آهنگ اصلی فریاد میزدن.
"Cause all i see are Stilletos, i guess never got the memo!"
هر دو فریاد زدن و بعد با صدای بلند خندیدن. جونگکوک نگاهی به تهیونگ انداخت و با عشق لبخند زد.
YOU ARE READING
Dare
Short Story[Completed] _من جرات رو انتخاب میکنم. _اگر جرات داری منو ببوس. جونگکوک و دوست هاش به یک کمپینگ میرن و درگیر بازی جرات و حقیقت میشن، ولی بازی بیش از حد انتظار پیش میره. Couple: Vkook Genre: romance, smut, fluff Translator: Helen___aw Writer: Innxcent...