تهیونگ دوباره ساعت رو چک کرد. هنوز مدتی باقی مونده بود تا شوهرش به خونه برگرده و لبخندی روی لباش نمایان شد.
مطمئن بود که بالاخره همچی تموم شده.
امروز اولین سالگردشون بود و جین و نامجون برای جشن گرفتن می اومدن، تهیونگ بهشون گفت که جونگ کوک هر روز به خونه نمیاد اما نامجون بهش گفت که نگران نباشه و فقط برای جشن آماده بشه و تهیونگ رو بیشتر خوشحال کرد..
دنبال یه لحظه ایده آل بود.
و می دونست که هیچ روزی نمی تونه عالی تر از سالگردشون باشه تا به شوهرش مژده بده.
چشمای آبیش به کیک لیمویی جلوش خیره شد. تقریباً دو ساعت طول کشید تا این کیک زیبا رو تهیه کنه و حتی وقتی دکتر بهش گفت که ضعیفه و نباید خودشو خسته کنه چون برای سلامتی بچه خوب نیست، نتونست جلوی هیجانش رو بگیره.
"عالی" با خودش زمزمه کرد و کیک رو با احتیاط توی یخچال گذاشت قبل از اینکه به سمت اتاقش بره تا حاضر بشه.
بعد از برهنه شدن زیر دوش،اجازه داد آب گرم ماهیچه های خستش رو آروم کنه. تهیونگ هم میتونست حسش کنه. این روزا خیلی احساس ضعف می کرد. اگه حتی به سادگی روی کاناپه می ایستاد یا مینشست هم خسته می شد.
شاید این عواقب نادیده گرفتن وعده های غذایی و مراقبت نکردن از خودش بود توی چند هفته گذشته
دست تهیونگ به سمت شکمش رفت و عاشقانه نوازشش کرد.
نمی تونست صبر کنه تا این خبر خوب رو با همسرش در میون بذاره.امشب قرار بود این خبر رو به عنوان هدیه سورپرایز سالگردشون به جونگ کوک بده.
همونقدر که خوشحال و هیجان زده بود، یه کم هم استرس داشت. نمی دونست ذهن جونگ کوک چطوری کار می کنه.
وقتی جیمین سه روز پیش بزرگترین خبر زندگیش رو بهش داد، تهیونگ برای چند لحظه مات و مبهوت موند.
نفهمید چه زمانی اشک روی گونه هاش جاری شد و نه می دونست که اینا اشک های شادی هستن یا اشک های ترس و غم.
جونگ کوک بهش گفته بود که اتفاقات اون شب رو فراموش کنه و هیچوقت در موردش صحبت نکنه. در واقع از اون شب همه چی کاملاً تغییر کرده بود. بعد از اون با تهیونگ یک مکالمه معمولی مثل زمانی که با هم شام میخوردن نداشت، حتی... اونا هیچوقت بعد از اون شب با هم شام نخوردن.
اولین فکری که به ذهن تهیونگ رسید این بود که جونگ کوک چه ری اکشنی با این خبر نشون میده. اگه او..اون دوست نداشت تهیونگ باردار بشه چی؟ و اگه هنوز آماده نبود چی؟ اونا هنوز جوون بودن، چه می شد اگه جونگ کوک نمی خواست این مسئولیت بزرگ رو خیلی زود به عهده بگیره؟
اگه جونگکوک بیشتر ازش عصبانی بشه چی؟
چی می شه اگه این بچه شرایط رابطشون رو بدتر کنه.
YOU ARE READING
Begin again ♡ KookV
Fanfictionازدواجی ترتیب داده شده که به خاطر بعضی سوتفاهم ها از هم میپاشه. سفر ندامت و حسرت به سوی بخشش. جونگ کوک و تهیونگ در حالی که پسر شونزده سالشون وسط گیر افتاده، باید با گذشتهشون روبه رو بشن و احساسات خامی که بین اونا وجود داره رو در آغوش بگیرن.آیا تهیو...