chapter 28

329 81 28
                                    

*تگوکمون😂💖

جونگ کوک از آینه عقب به پسرش نگاه کرد

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

جونگ کوک از آینه عقب به پسرش نگاه کرد. چهره عبوس پسرش در حالی که از پنجره به بیرون نگاه می کرد با چشمایی خشمگین که خدا می دونه به چه چیزی چشم غره  میرفت و لب و لوچه آویزونش باعث شده بود که پسر مو خرمایی خیلی کیوت به نظر برسه، اما وقتی تگوک ناگهان برگشت و به جلو نگاه کرد، بلافاصله لبخندش رو خورد.

جونگکوک نمی خواست پسرش رو معذب کنه.

روی صفحه ای کلیک کرد چون سکوت ماشین خیلی راحت نبود. سکوت به زودی با آهنگی عاشقانه زیبا با ضرب آهنگ های دوست داشتنی از بین رفت که باعث شد جونگ کوک به شوهرش که توی صندلی مسافر کنارش نشسته بود نگاه کنه.

تعجب می کنید که چطوری این معجزه اتفاق افتاد؟

بذار برات توضیح بدم

از اونجایی که تگوک باید اواسط ترم به کره نقل مکان میکرد، پس باید توی مدرسه پذیرفته میشد، در غیر این صورت یک سالش تلف میشد، بنابراین خانواده کوچک با سه عضو به مشهورترین مدرسه سئول می رفتن تا ‏تگوک رو اونجا پذیرش کنن.

جونگ کوک به قدری خوشحال بود که لب هاش نمیتونستن در برار خمیده شدن مقاومت کنن.

بالاخره داشت کاری رو که قرار بود انجام می داد.

اون قصد داشت پسرش رو توی مدرسه پذیرش کنه. همونقدر که جونگکوک خوشحال بود، فروپاشی عاطفی که دیشب از سر گذروند همچنان باعث می‌شد که درد رو جایی توی قلبش احساس کنه.

فکر اینکه تهیونگ قبلا خودش به تنهایی پسرشون رو برای پذیرش توی مدرسه میبرد، جونگ کوک رو بیشتر از خودش متنفر میکرد.

لحظات ارزشمند زیادی رو از دست داد که می تونست با خانوادش زندگی کنه.

تگوک نمی خواست با پدرش توی یه ماشین بشینه، اما تهیونگ بهش گفت که اگه نمی خواد نیازی به صحبت با پدرش نداره، اما باید با هم برن همچنین نمی تونن مسائل خانوادگیشون رو به مدرسه بیارن.

جونگ کوک افکارش رو کنار زد و برای لحظه ای به تهیونگ نگاه کرد. تهیونگ کنارش نشسته بود در حالی که به بیرون نگاه میکرد. اون با پوشیدن یه پیرهن ابریشمی آبی و شلوار جین مشکی با کتونی، خیلی ساده و در عین حال شیک به نظر می رسید.

Begin again ♡ KookVTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang