part 16 🔪🤔

555 72 24
                                    

- میخوام اول ببینمش
کاپیتان رو به مرد مسنی که پیپ چوبی بین انگشتاش بود گفت پیرمرد پوزخندی به مرد جلوش تحویل داد
+ خیلی نگران بنظر نمیای
با چینی غلیظ صحبت میکرد کاپیتان به صندلیش تکیه داد مثل مرد با زبان چینی جوابش داد
- نمیدونی با چی روبه رو شدی  اون یک تایگر وحشیه
مرد خندید پیپش رو روی میز گذاشت با دست به افرادش اشاره کرد
زنی با موهای آشفته و لباسی پاره جلوی پیر مرد انداختند
+پسر من رو کشتی حالا میخوای بزارم اون زنده ازینجا بره ؟ من مثل این جنده نیستم که با خون پسرم معامله کنم کاپیتان همین الانم دستور مرگ همسرت دادم

جئون نفسش رو بیرون فرستاد به اون زن دردسر ساز نگاه کرد
- هرچیزی قیمتی داره  درسته؟ شنیدم میخواین با پدرم ملاقات کنید اما اون هرسری ردش میکنه
مرد با شنیدن این حرف اوقاتش تلخ شد با ترش رویی به کاپیتان نگاه میکرد پسری که ۲۹ سال داشت اما بسیار باهوش و ضبده بنظر میومد 
هرچند خطرات معامله با این باند زیاد به گوشش رسیده بود
+ نمیتونی با یه ملاقات ساده همسرت ازینجا ببری
صبر کاپیتان در حال سریز شدن بود اگر بیشتر از این کشش میداد شاید واقعا باید با جسد همسرش ازینجا به کره برمیگشت
- راحت باشید 

**
- فاککک
تهیونگ به سمت مرد حمله کرد  چاقوی تیزش روی گردنش کشید اما از پشت سرش دو نفر اون گرفتند مشت محکمی به شکمش برخورد کرد خون توی دهنش به راحتی حس میکرد  از خشم میلرزید از تمام بدبختیایی که به دنبالش کشیده میشدن   پای راستش بالا آورد  محکم توی صورت مرد جلوش کوبید  خودش آزاد کرد  سریع به سمت دیوار دوید  با چرخشی خودش را به بالا رسوند محکم با زانوهاش روی سینه مرد کوبید روی زمین افتاد چاقو رو با مهارت  به گردن و سینه ی مرد کوبید به خون هایی که روی صورتش میپاشید اهمیتی نمیداد
مگه چیکار کرده بود که لایق این همه بدبختی شده
غم و خشم ترکیبی از بی رحمی درونش به وجود آورد  اون کاملا از کنترل خارج شده بود حالا به جسد های غرق به خون روی زمین نگاه میکرد
- فکر میکنید میمیرم؟
اروم شروع به خندیدن کرد کم کم صداش بالا رفت دیوانه وار سمت یکی از افرادی که سعی در فرار داشت رفت موهاش به چنگش گرفت سرش محکم چندین بار به دیوار کوبید   با شنیدن صدای له شدن صورت مرد  سرش به گوشه ی سالن پرت کرد  تمام تنش از خون پر شده بود
حالا تهیونگ جدیدی شکل گرفته بود که خطر بزرگی تهدید میشد  با شنیدن صدای پایی پشت سرش به سرعت چرخید اما با دیدن چانیول  دستش را پایبن آورد  مرد جلوش شوکه به پسر نگاه میکرد خودش تنهایی اینکارو کرده بود ؟
- زخمی شدی؟
تهیونگ به سمتش اومد با نگاهی خالی از حس نیشخند زد
+کارت خوب بود استاد
چان به چشمای پسر نگاه میکرد به طرز عجیبی مردامک های چشمش بزرگتر از حالت عادی بودند و دودو میزدند
-چیزی بهت تزریق کردن؟
تهیونگ حالا از داغی بدنش کم میشد متوجه اطرافش بود کمی سست سر جاش تکون خورد به چان نگاه کرد  بدنش بی حس شد از حال رفت
چان از شوک سریع ببرون اومد وقت کافی نداشتند سریع بدن تهیونگ روی شونش انداخت به بیرون از اون جهنم خونی دوید 

شبیه به تو  🪧 like youМесто, где живут истории. Откройте их для себя