تهیونگ به امواج خشمگین دریا مینگریست. برخلاف همیشه هیچ میلی به کشیدن سیگار نداشت اما جای خالی اش را حس میکرد بخصوص که بادیگارد رو مخ کاپیتان دم به ساعت از آن سیگار مارک کوفتی اش مدام میکشید.
- هی
پسر نزدیک او شد سیگار را از دو انگشت مرد جدا کرد به اطرافش نگاهی انداخت پک عمیقی از سیگار گرفت
- واسه چی ما باید به تایلند بریم؟
سوالی که در ذهنش قل میخورد را به وضوح پرسید هرچند مرد جلویش نیم نگاهی به او کرد سیگار را از دستش گرفت زیر پایش خاموش کرد.
*از خود کاپیتان بپرسید
راهش را کج کرد و به سمت کابین کنترل کشتی راه افتاد.
+میبینم که حالتون خوبه
صدای کریح کین در گوشش باعث شد ناخوداگاه سرش را به سر شانه اش نزدیک کند لبخند مصنوعی بر چهره اش نشاند به سمت مرد چرخید.
- چرا باید بد باشه آقای کین؟
مرد نیمه مست و با لپان آویزان کمی سرخ شده اش که داد میزد چقدر نوشیده به اووخیره بود.
+ البته که همیشه باید خوب باشید.
تهیونگ راهش را کج کرد تا از او فاصله بگیرد اما جمله ای که آن مرد بیان کرده بود مانع اش شد.*****
لوهان بدنش دا از بین افراد سیاه پوش درون زیر زمین کنار کشید هر کسی که داخل آن آشغال دونی بود در حال مستی از یک مواد کوفتی درحالیکه جریان خونشان را بالا پایین میکرد. در فضا سر میکردند .
پسر به دیدن اینگونه صحنه ها از نئشگی و خماری و خزعبلاتی آنها تحت تاثیر مواد میگفتند، عادت داشت.
داخل اتاقکی با دیوارهای کاه گلی شد از هر جای آن جهنم کثیف و پر گناه، تمیز تر و بدون هیچ مزاحمی بود.
- هی
رو به مردی که کاپشن سبز رنگ پوشیده بود و صورتش را نمیدید زمزمه کرد .
به محض برگشتن نامجون لوهان تک خندی زد و خودش را بین بازوهای او انداخت مرد بدن ظریف لو را محکم فشرد
+چطوری وروجک
صدای گرم و خش دار نامجون باعث شد قلب پسر یک ثانیه از کار بی افتد .
- لعنتی معلوم هست کدوم گوری بودی؟ خیلی دلتنگت بودم
با چشمانی که سعی در مخفی کردن اشک درونش را داشت به نیم رخ مرد در تاریکی خیره شد. تنها نور . ماه کاملی بود که از لابه لای پنجره ی شکسته خودش را به گونه ی استخوانی و بینی و لبان نامجون میرساند.
+ هنوز یه ذره ام تغیر نکردی
موهای پسر را بهم ریخت روی صندلی نشست
- خب... نمیخوای تعریف کنی این دو سه سال کجا بودی؟ از تهیونگ خبر داری؟
نامجون دستش را بر موهای نیم سانتی کوتاهش کشید.
+ خبر دارم
لوهان متوجه شد نامجون بنا بر دلایلی نمیخواهد حرفی بزند پس دیگر اسرار نکرد روبه روی پسر بر مبل کهنه و زوار در رفته نشست.
- با کاپیتان ازدواج کرد.
حرف های کوتاه لوهان به ناراحتی و غمی آغشته شده بود که نامجون به راحتی میتوانست آن ها را احساس کند.
+میدونم و الان توی راه تایلنده
لوهان باز عصبی شده پوفی کشید لب باریکش را گاز گرفت.
- هرکاری که خواست انجام دادیم نمیدونم میخواد تا کجا پیش بره و چیکار کنه اگه جونش توی خطر بیوفته نمیتونم خودم ببخشم
در زیر نگاه نافذ نامجون اتاق در سکوت فرو میرفت البته تا زمانیکه صدای آه و ناله های آن موادی های بدبخت را نادیده میگرفتند.
+حواسم بهش هست لو.. شنیدم مواد جدیدو پخش کردین
- اوه اره کار بکهیونه تازه توی بازار ریختیمش و بگو چی! من تو نخ معاون اول کاپیتانم اونم همچین بدش نیومده بود تا مواد زده بالا از یکی دیگه دستفروشامون یک بسته خریده !
نیشخندی زد اینبار با حالتی متفاوت به مبل تکیه داد که صدای تق تق چوب هایش را شنیدو کمی دلش خنک شد در واقع آن صدا را نوعی تجسم میکرد که گویی استخوان های لگن سهون را میشکند.+ خوبه
نامجون بسته ای را روی پای لوهان انداخت
- چیه؟
بسته ی کاغذی را باز کرد با دیدن عکس هایی که داخلش بود لبش را گاز گرفت.
تهیونگ دستانش را دور گردن کاپیتان حلقه کرده بود در عکسی دیگر کاپیتان گونه ی دوستش را میبوسید . نفس های داغ لوهان از عصبانیت پر سرو صدا بیرون می آمد انگار بجای خون در رگ هایش آب جوش جریان پیدا کرده بود.
- کی میشه بکشمش..
آرام نجوا کرد نگاهش را به مرد خونسرد مقابلش دوخت.
+ به زودی موقعیتش پیش میاد باید حواست بدی به اطرافش نمیخوام کارو بسپارم به تهیونگ
لوهان سرش را تکان داد نخ سیگاری را بین لبانش جا کرد.--------
به زودی....
ESTÁS LEYENDO
شبیه به تو 🪧 like you
Fanficداستان ازدواج اجباری با کاپیتان خشن سردی که کل رابطه فکر خودش و محموله های قاچاق موادش میگرده همسرش کیم تهیونگ به شدت ناسازگار تخسه این وسط کاپیتان بی عصاب ما میخواد رامش کنه اما خبر نداره تهیونگ .... اند کاپل ها : چانهون . کوکوی . یونمین. هونهان...