part:55!زیباترین زخم من

6.6K 746 273
                                        

قطرات خون از میون انگشت‌هاش گذر می‌کرد و سرامیک رو آغشته می‌کرد. یک روز از نبود جفتش گذشته بود و یک سال برای خودش.

زمان به کندی می‌گذشت اما با هر ثانیه اش به مرز دیوانگی نزدیک تر می‌شد. مجسمه های که به هزار قسمت تقسیم شده بودن و خونه ای درهم شکسته؛ مردی غرق در خشم که تشخیص گرگی که به تنش غالب شده بود سخت بود.

هیچ اثری از مردمک های خونین و رگ‌های تاریک روی پیشونی‌اش وجود نداشت اما خودش هم نبود، این کاملا گیج‌کننده بود

وقتی با دستی که از خون خودش تزئین شده بود، همینطور که روی پله‌های حیاط عمارت نشسته بود سیگار رو روی لب‌هاش گذاشت و ثانیه ای بعد فندکش رو زیرش گرفت کاملا مشخص شد که گرگش به تنش چیره شد بود.

هیچ کدوم از افرادش جرئت حرف زدن نداشتن، همگی از رئیسشون فاصله گرفته بودن. جایی رو نبود که نرفته و نگشته بود؛ هیچ‌جا نبود و چه دردناک بدون هیچ نتیجه ای، بازنده برگردی به خونه ای که با تهیونگ روح بهش بخشیده می‌شد، زندگی جریان پیدا می‌کرد و قلب عاشقی می‌تپید.

اونقدری سخت نبود که بفهمه تهیونگ به دست چه کسایی افتاده بود. همگی برای داشتن جایگاهش توی دل حسرت می‌خوردن اما هرگز جرئت حرکتی نداشتن... حتی گرگشون از این افکارشون پیروی نمی‌کرد چون ذاتا خودشون رو لایق نمی‌دونستن، اون‌ها از نسل جئون ها نبودن احتمالا فکر می‌کردن این جایگاه خون می‌طلبید.

تنها خودی ها بودن که این جسارت رو داشتن، نزدیکانی که غریبه تر از همیشه بودن.

تمام این‌سال ها دست از پا خطا نکردن چون آلفایی که از خانواده طرد شده بود و هیچ نقطه ضعفی نداشت رو چطور می‌تونستن تهدید کنند؟

هیچ‌‌ردی از جونگین و پدر حرومزاده اش نبود، به مادرش اعتماد نداشت اما می‌دونست هیچ‌ربطی به این مسائل نداره، نمی‌خواست خبرش بپیچه پس در سکوت نظاره‌گر فروپاشی خودش بود. با پیدا نکردن عزیزترینش، پیدا نکردن زندگیش.

پک بی‌میلی به سیگار کوتاه قد زد و آرامشش میون دود سیگار محو شد. نگاه تارش، خیره به خاکستری دودِ رقصان، می‌سوخت از مقاومت سد پر از تشویش سرنوشت.

دستش زخم شده ای که بار سیگار رو حمل می‌کرد رو میون موهای کوتاه شدش برد و به سرفه افتاد، اونقدری شدید و گوش‌خراش که سیگار رو زیر پا انداخت.

صدایی گنگ از توی خونه گوشش رو پُر کرد، پسری که با چشم های گریون و نفسی که از سینه اش رفته بود از زیر دست هوسوک رد شده بود تا دوباره سر مردی فریاد بزنه که انبار باروت بود!

_ت-هیونگ معلوم نیست کجاست... تو چرا اینجایی هاه؟

هوسوک مقابل جیمین ایستاد و جلوی جلو رفتنش رو می‌گرفت اما جیمین مدام دست هوسوک رو پس می‌زد

𝘐𝘮𝘱𝘰𝘴𝘴𝘪𝘣𝘭𝘦 || KookVWhere stories live. Discover now