part:31!ماما سوبین

7.5K 978 432
                                        

_هرچی آلفا بگه، میدونی که من تا آخر عمرم مطیع توام!

***

تن بلوریش درون آب می‌درخشید قطرات آب روی تنش می‌رقصیدن، اگر جونگکوک می‌دونست اینطور محو زیبایی های گل سرخش میشن، هیچ وقت چنین اجازهٔ‌ای به رفتنش نمی‌داد، عمارتی که شب قبل از به رسمیت شناختن یک لونا، اونجا می‌موندند و اون امگا های باتجربه تماما در خدمت لونای آینده در می‌اومدن.

تهیونگ نگاه محو و زیرکانه امگای که لباسی شبیه هانبوک رو پوشیده بود رو شکار کرد و نگاهش رو گستاخانه ثابت نگه داشت تا در آخر؛ اون پسر امگا بود که چشم‌هایش رو با خجالت گرفت

تهیونگ، کمی بیشتر درون آب فرو رفت، تا جایی که آب ترقوه‌‌هاش رو از دید چشم‌های دیگران پنهان کرد

اون امگا آستین بلند لباسش رو با یک دست گرفت تا وقتی درحال خالی کردن مایع درون کاسه‌ای کوچیک با طرح گل‌های شلوغ و قدیمی به داخل آب هست، مزاحم کارش نشه

عطر شیرین اون مایع‌های که داخل حوضچه ریخته می‌شد، باعث می‌شد بینش رو چین بده، نه این که عطر بدی داشتند اما پسر هنوز روی رایحه ها حساس بود و عادت به این مشام بسیار قوی نداشت

حوضچه زیادی زیبایی داشت، انگار قطعه ای از دامن طبیعت بود، محوطه گرد با معماری قديمي چین!

فضای تقريبا بخارآلود که باعث شده بود طرح های روی ستون های بزرگ رو به درستی نبینه.

قبل از اینکه تنها شخص حاضر، اونجارو ترک کنه لب زد

_تا کی باید داخل آب بمونم؟

پسر ریز نقش که موهای بلندی داشت کمی مکث کرد و بعد متزلزل جواب داد

_میرم لباس‌هاتون رو بیارم..

تهیونگ سری تکون داد و از گوشه چشم پسر بچه ای رو دید که با بامزگی تمام در حین دویدن به سمتشون، گونه‌های پُرش تکون می‌خوردن

_مامااا سوبین!

پسربچه قبل از اینکه امگای هانبوک پوش سرش رو سمت صدا برگردونه پاهاش رو محکم در آغوش کوچکش گرفت

_مامااا، می‌خوام برم آب‌بازی کنم، آب بوی شکلات های خوشمزه میده، برم؟

سوبین دستپاچه سرش رو سمت تهیونگ که بهت زده بود برگردوند و لب گزید

تهیونگ فکر کرد گوش‌هاش اشتباه شنیدن اما اون پسربچه برای بار دوم اون مرد رو اینطور صدا زده بود، "مامان؟"

_نه هانول.. ما کار داریم، باشه عزیزم؟ ایشون لونا هستن، بهشون احترام بزار و با ادبانه سلام کن.

لبخند دستپاچه‌ ای زد و دست پسرش رو گرفت و سمت تهیونگ چرخید و توی دل هزاران ناسزا رو نصیب خودش کرد، اگه آبروریزی می‌کرد چی؟

𝘐𝘮𝘱𝘰𝘴𝘴𝘪𝘣𝘭𝘦 || KookVOù les histoires vivent. Découvrez maintenant