پارت۶
(راوی)
بعد از مدتها شوگا هودی بنفش رنگشو از تنش دراورد و لباس خاکستری رنگ و استین بلندش نمایان شد...خودشو تو اینهی قدی خونش دید...اماده بود که بره پیش جیهوپ و سوپرایزش کنه...از خونه بیرون رفت...سوار موتورش شد و بسوی خونهی جیهوپ راه افتاد...زیر ۵دیقه رسید...دوتا گاز داد تا جیهوپ از خونه بیاد بیرون...نیومد...
با خودش گفت حتما متوجه علامتم نشده...پس از موتور پیاده شد و رفت سمت در و در زد...
*بیا تو
صدای جیهوپ بود...ولی اروم و گرفته به نظر میومد...شوگا بدجور ترسید...یعنی چه اتفاقی افتاده؟
درو اروم باز کرد و کلشو داخل خونه کرد...سکوت تو خونه موج میزد...یکم تاریک بود...میتونست وسایل خونه رو ببینه...ولی خب...جیهوپ کجا بود؟اروم وارد خونه شد و درو بست...اطرافو دید...تا اینکه با شنیدن صدا سه متر از جا پرید...
*اقای دکتر من بخدا روحمم خبر نداره چه اتفاقی افتاده...من همین چنددیقه پیش برگشتم خونه...
صدای جیهوپ بود...اون...صداش همچنان گرفته و اروم بود...منبع صدارو بلاخره پیدا کرد...از یه اتاقی میومد...اون اتاق باعث شده بود خونه تاریک نمونه...
اروم سمت اون اتاق قدم برداشت...پسرکی دید که روی تخت افتاده و چشماش بستس و تموم لباساش و صورتش خونیه...جیهوپ با چشمای گریون کنارش بود با یکی دیگه...
+جیهوپ؟
نگام کرد...
_عه...شوگا...واااای یادم رفت...ببخشید هیونگ
*ببخشید با کی داری حرف میزنی؟
+بیا اینجا
سرشو تکون داد و از رو تخت بلند شد و سمت شوگا رفت...شوگا دستشو گرفت و اونو سمت اشپزخونه برد
(شوگا)
+چیشده سنجابی؟تموم لپات خیسه
_داداشم...اسیب دیده...نمیدونم کی بهش آسیب رسونده...یقین۲۰دیقهای هست اومدم اینجا
+قبلش کجا بودی؟
_خونه دوستم نامجون...رفته بودم تا بهش یه سری بزنم
+اها...
_حالا دکترشو اوردم ببینه چشه...
+خوب کردی...
_هیونگ...یعنی کی بهش اسیب زده؟
+نمیدونم گلم...حالا انقد اشک نریز گلم درست میشه...صورتتو بشور
_شستم...
+با اشکات؟
بغضش بلاخره ترکید...بغلش کردم...چندلحظه بعد صدا اومد:هوسوک بیا اینجا
_دکتر صدام میکنه یونگی...
+برو گلم...
از بغلم اومد بیرون و دوید سمت اتاق...دزدکی به حرفاشون گوش میدادم
![](https://img.wattpad.com/cover/374188869-288-k436971.jpg)
CZYTASZ
last Christmas
Fanfiction°•تمام شده•° *دنبال من میگردی جیهوپ؟ با منبع صدا اطرافمو با تعجب دیدم... *روبروتم سنجاب روبرومو دیدم...خودش بود...با همون هودی بنفش رنگش و شلوار مشکیش...اون چرا...چرا لبخندش انقد تلخه؟چرا اشک تو چشماشه؟