ᕱ⑅ᕱ 11

1.6K 236 66
                                    

୨୧ my petal ୨୧
part 11

୨୧ my petal ୨୧part 11

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+ چ..چطور تونستی این کارو با من بکنی
تهیونگ شی ...؟

•••

نفهمید با چه حالی بدون توجه به اعتراضای هوسوک ، به سمت ماشینش دوید و به سمت کلینیک راه افتاد.
‌ باید با خرگوش صحبت می‌کرد ، باید رو در رو باهاش حرف می‌زد.

با رسیدن به اتاقش، از اون فاصله متوجه چشمای خیس و قرمزش شد.
یونا به آرومی سرش و نوازش میکرد.

" گریه نکن عزیزم..باور کن تهیونگ مقصر نیست "

_ سلام ..

‌با برگشت نگاه خیسش به سمت مرد ، اون جلوتر رفت.

_ یونا میشه تنهامون بزاری ؟..

به آرومی دست پسر و رها کرد و لبخند کم‌رنگی به روی رنگ پریده تهیونگ زد و از اتاق بیرون رفت.

کتش و دراورد و با شرمندگی کنار تخت نشست. اتاق سکوت آزار دهنده ای داشت و خرگوش به دستاش خیره بود‌.
مرد بزرگتر گلوش و صاف کرد تا کلماتی سرهم کنه
_منو ببخش جونگ کوک.. من هر کاری هم میکردم نمیتونستم جلوی اون عمل جراحی رو بگیرم ..اونا به هر حال یه نمونه دیگه رو توی رحم تو میکاشتن.. اما خب من-"

بدون نگاه کردن به مرد و با اشک توی چشماش لب زد

+ چرا؟. چرا نمی تونستی جلوی اون عمل و بگیری ؟؟

با دستپاچگی سعی کرد توضیح بده تا پسر و قانع کنه

_ جونگ کوک اونها دست کم صد نفر بودن و ما فقط سه نفر.. من اصلا نمیدونستم که میخوان اون عمل و انجام بدن قبل اینکه پا به اون شرکت بزارم .. من اصلا مطمئن هم نبودم که تو اونجایی.. ففط رفته بودیم یواشکی ببینیم چه خبره..

با نگاه لرزونش، حالا به چشمای مرد زل زد

+ پس .. پس اصن نمیزاشتی اون نمونه رو به من بزنن.. از بین می بردیش.. میتونستی.. تو میتونستی خیلی کارا بکنی.. حالا‌..
حالا من با این بچه..چیکار کنم ؟ من فقط نوزده سالمه.. من اصن هیچی بلد نیستم من هیچی نمیدونم.. من ..من به شما اعتماد داشتم.. چرا برای زندگی من تصمیم گرفتین؟

ᴍʏ ᴘᴇᴛᴀʟ | گلبرگ منWhere stories live. Discover now