پارت ۷

273 37 17
                                    


شخص سوم

جیمین حالا جلوی در عمارت بود ، با چشمایی ریز شده به اطراف نگاه می کرد

• بفرمایید داخل ، ارباب منتظرن

سری تکون داد و به داخل در باز شده رفت ، به اطراف کنجکاو نگاه می کرد

© هر وقت از امن بودن اینجا خیالت راحت شد میتونی بیای و با من چایی بخوری جوجه

اون وو با لبخندی گفت و جیمین بعد سر تکون دادن به سمته میز رفت و روی صندلی رو به روش نشست

© هنوز بهم اعتماد نداری مگه نه

جیمین اخم کمرنگی کرد

× چرا باید به یه فاکر اعتماد کنم ؟

اون وو با صورتی دلخور سر بالا کرد

© بیخیال من به یه پدر تجاوز نمیکنم ، هر چقدم بد باشم یه خطه قرمزایی دارم

جیمین با اهی سر تکون داد

× به هر حال ، ما زیاد وقت نداریم ، بهتره بریم سر موضوع اصلی

اون وو سر تکون داد و قلوپی از چایی ش خورد

© نقشه ات ، نه ؟

جیمین سر تکون داد ، قبل اینکه چیزی بگه اون وو به حرف اومد

© بهتره قبلش چاییتو بخوری تا اروم شی

جیمین با صورتی در هم بهش نگاه کرد

× ما زیاد وقت نداریم ، اگه لفتش بدیم خیلیا میمیرن

اون وو همونجور که به چاییش نگاه می کرد لبخندی زد

© میدونم ، تا الانم خیلیا مردن ، و خیلی راه درازی در پیش داریم ، بهتره یکم ریلکس کنی قبلش پسر ، تا الان خیلی بهت فشار وارد شده

جیمین اهی کشید و لیوان روی میز و برداشت و ازش نوشید

© بهتره کم کم سوال بپرسیم و تو جواب بدی نه ؟

× اوهوم

جیمین سر تکون داد و تو فکر به میز زل زد

© اول از همه ... برای چی فکر میکنی میتونی بدون امادگی جسمانی یه مافیا رو بکشی ؟

جیمین با چشمایی که بی حسی و نفرت و نشون میداد به اون وو زل زد

× تو برام طبق نقشم می گیریش .. من میکشم ، اینجوریه که بدون نیاز به امادگی جسمانی یه مافیا از صحنه محو میشه

اون وو انگار که خوشش اومده بود خنده ای کرد و به صندلیش تکیه داد ، روی میز با لیوانش بازی می کرد

© از اخلاقت خوشم اومد ، خب ؟ نقشه ات چیه ؟

× مافیا ها یه نوع مهمانی مخصوص دارن نه ؟

اون وو با تعجب سر تکون داد

© اره ، تو از کجا راجبش میدونی ؟

احساسات ماه 2Donde viven las historias. Descúbrelo ahora