پارت ۸

186 29 26
                                    


شخص سوم

بعد چند دقیقه استرس و تو فکر بودن رسیدن

© ماسکتو بزار

جیمین سر تکون داد و ماسکو گذاشت روی صورتش ،
کلاه شنلو روی سرش کشید و دستاشو روی هم کشید از استرس ,
همراه با اون وو پایین رفت و به اطراف نگاه کرد

© میتونی تغییر صدا بدی ؟

جیمین صداشو کلفت تر از قبل کرد

× اینطوری خوبه ؟

اون وو متعجب برگشت سمت جیمین

© واو ، نمی دونستم می تونی صداتو انقد تغییر بدی ،
به هر حال بازم مواظب باش ، اونجا زیاد حرف نزن و تا وقتی خودم علامت ندادم هیچ صدایی از خودت در نیار

جیمین سر تکون داد و زیر لب باشه ای گفت ،
یه پیرمرد از ماشین کنارشون پیاده شد و سمته اون وو اومد

• به به ببین کی اینجاست ، یکی از بهترینه این نسل ، افتخار میدین باهم به داخل بریم ؟

پیرمرد ، فردی کنارش با همون شنل و ماسک صورت جیمین بود و هیچ حرفی نمیزد ، معلوم بود دست راست اون پیرمرده ،
اون وو اسمی تقلبی به افراد جلوی در برای جیمین گفت و بعده چشمکی به جیمین وارد مهمانی شدن

× حس میکنم به چند صد سال پیش رفتم

جیمین زمزمه کرد و اون وو شنید ، خنده ای کرد و ادامه ی حرفشو با پیرمرد زد ،
چند قدم برداشته بودن که لقبی اشنا جیمینو سر جاش میخکوب کرد

• وی و جی کی همراه با ار ام وارد میشن

همه ی افراد داخل اونجا برگشته بودن و به در ورودی نگاه می کردن و منتظر بودن برای اولین بار بعد چند سال دو فردی که این نسل مافیا رو هدایت می کردن ببینن ،
جیمین با باز شدن در سر برگردوند تا معشوقاشو ببینه ، قلبش تو دهنش میزد و درد میکرد،

تهیونگ و جونگکوک با اخمی وحشتناک وارد شدن و پشت سرشون مردی با شنل و ماسکی مشابه جیمین ،
بعضی جاهای پوست دستای جونگکوک کنده و قرمز شده بود ، تهیونگ قوی تر از همیشه دیده میشد ، بدن هر دو ورزیده تر شده بود و یه عالمه جای زخم روی دستا و صورتشون معلوم بود ،
قبل اینکه جیمین بیشتر به معشوقاش زل بزنه چا اون وو بازوشو گرفت و جیمینه مسخ شده رو سمته خودش کشید و تو گوشش زمزمه کرد

© باید بریم ، داری ضایع نگاشون میکنی

جیمین سر تکون داد و پاشو تند کرد تا با چا اون وو از وسط راه کنار برن
.
.
نیم ساعت بود تو اون مهمونی کسل کننده بودن ، جیمین تو این نیم ساعت لحظه ای چشمشو از اون دو تا بر نداشته بود ،
کناری نشسته بود و یواشکی به اون دو تا زل زده بود ،
اون وو سرش با حرف زدن گرم بود و حواسش به جیمین نبود،
جیمین میتونست ببینه نامجون برای اینکه مشروب بخوره ماسکشو کنار دستش گذاشته و با فردی که شنل شبیه شو داره حرف میزنه ،
تهیونگ و جونگکوک جدا از هم با افراد مختلفی حرف میزدن ،
جیمین حس می کرد دستشویی داره پس رفت پیشه اون وو تا بهش خبر بده

احساسات ماه 2Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang