پارت ۱۷

387 44 25
                                    


شخص سوم

تهیونگ بعد یه عالمه فکر زد به سیم اخر و تنها چیزی که به ذهنش می رسید که خواسته ی واقعیشم بود گفت

- کاری که دلت خیلی می خواد انجام بدیو انجام بده ، بدون در نظر گرفتن کسی اینجا

جیمین لحظه ای به اینکه دیکه تهیونگو بگیره و تهدیدش کنه فکر کرد ، بعد به اینکه جونگکوکو ببوسه تا از دلش در بیاره ، نمی دونست کدومو انتخاب کنه ولی می دونست هر دو کار خطرین ، احتماله اینکه با انجام دادنه اون کارا جلوی یونجون لو برن خیلی بود ،
بلند گفت

× من گردن نمی گیرم ، خودت بودی که همچین چیزی خواستی

از جا بلند شد و رفت رو به روی تهیونگ نشست ، اخمی کرد ، تهیونگ کنجکاو به جیمین نگاه می کرد و می خواست بدونه قراره جیمین چیکار کنه ،
چند لحظه از زل زدنش نمی گذشت که دستشو یهو برد سمته خشتکه تهیونگ و از شلوارش رد کرد و از روی باکسر محکم به دیکش چنگ زد ،
یونگی سعی می کرد به جای خندیدن محکم تر گوشای یونجونو بگیره تا بیشتر از این ناله های تهیونگو نشنوه و به جونگکوک بیشتر علامت بده تا بیاد چشمای یونجون که هر کار می کرد جای دیگه رو نگاه نمی کرد و درشت شده زل زده بود به اتفاقای رو به روش بگیره

× اخرین بارت باشه از حد مجاز بلند تر توی این خونه حرف میزنی ، کیم تهیونگ تا جایی که یادمه چندین بار بهت گفتم خشمتو کنترل کن ، اگه یه بار دیگه بشنوم دیگه بهت فرصت نمیدم و تا یه ماه از اومدن به این خونه منع میشی ، خودتم میدونی اگه از این خونه بندازمت بیرون غیره اینکه نمیتونی رابطه برقرار کنی از دیدنه بچه ها ام منع میشی

هر ادمی ممکنه عصبی بشه و بعد عذر خواهی کنه ، این اتفاق ناخواسته ست ولی عصبانیت تهیونگ یه طور دیگه ای ترسناک بود ، ممکن بود با عصبانیتش به هر چیزی اسیب بزنه بدونه اینکه بتونه خودشو کنترل کنه ،
خیلی وقت بود کاری کرده بود با خودش بیاد پیشه تراپیست ولی هنوز گاهی وقتی کار بهش فشار میاورد به چیزی فکر نمی کرد و داد میزد ،
تهیونگ فقط ناله می کرد و سعی میکرد با گرفتنه مچ دسته جیمین اونو از روی دیکش برداره ولی هر چی بیشتر تلاش می کرد بیشتر دردو حس می کرد

-اههه جیمینا غلط کردم ، غلط کردم جیمینا ول کن کندیش

♪اوه

یونجون صورتشو از تصور اون درد در هم برد و بیشتر به رو به روش و بحثه جالب ترش زل زد و توجه کرد

× بعدا خیلی خوب می خوام از دلش در بیاری باشه ؟

جیمین اروم تر شده گفت و تهیونگ تند تند سر تکون داد ، همون لحظه جونگکوک با نیشخند کنار گوش تهیونگ گفت

+ پس یه راند بهم بده کاری

تهیونگ با اخم سمتش برگشت که با محکم تر گرفته شدنه دیکش تقریبا دادی کشید

احساسات ماه 2Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ