chapter 12

455 62 4
                                    

داستان از نگاه لیام:
"بچه ها زود باشید الان نوبت ما میشه" اینو نایل گفت.

بعد از اون که اون مرده یه سری چرت و پرت گفت و بقیه جیغ داد زدن رفتیم بالا و شروع کردیم به خوندن، ناخودآگاه داشتم دنبالش میگشتم بقل تی و الی وایستاده بود همون لبخند شیرین رو رو لبش داشت.

داشتم کل آهنگ رو برا اون میخوندم الان فهمیدم که هری موقع نوشتن این آهنگ چه احساسی داشته. عشق!!! با اینکه به خودم قول داده بودم دیگه نزارم قلبم عاشق کسی بشه ، ولی الان این اتفاق افتاده بود و نمی شه جلوشو گرفت.

به این قسمت

I'm watching you like this imagining you're mine

دارم با این تصور نگاه می کنم که تو مال منی .

که رسیدم با تمام وجودم خوندمش. اصلا حواسم هم نبود که اقای چاپلوس داشت کل آهنگ رو یجوری برا تی میخوند که تی نزدیک بود همون جا ببوستش و در عین حال به خاطر این حرکات ضایش بالا بیاره ! !

آهنگ ما که تموم شد نوبت آهنگ تی بود. چه آهنگ باحالی بود. ناخودآگاه خود آدم باهاش میرقصید.

رفتم جلو دیدم داره اون تنها تو جاش میرقصه. یواش زدم رو پشتش ازش پرسیدم" افتخار میدید با من برقصید؟"

برگشت و با شک بهم نگاه کرد ولی قبول کرد تو کل رقص تو چشاش که نمی تونستم بگم چه رنگین گم شده بودم .البته اون یه جاهای دیگه بود. و من داشتم آرزو میکردم کاش به منم یکم نگاه میکرد

آهنگ که تموم شد ازش تشکر کردم و اونم همین طور بعدم تی صداش کرد و رفت.

تو کل شب حواسم به اون بود. ولی اون حتی یه بارم برنگشت تا منو ببینه. بعدم خدافظی کردیم و رفتیم، خونه. و اصلا حواسم به حرکات ضایعه هری نبود و بهش تیکه نپروندم. و به خاطر همین زین ازم پرسید حالم خوبه یا نه ؟! اخه من معمولا بعد پارتیا به همه مخصوصا هری تیکه میپرونم!!! (پسر مون مریضه😂😂)
................................
Ghesmat baad 10 ta vote khord🙈

New Romantics Where stories live. Discover now