chapter 10

536 61 55
                                    

داستان از نگاه لیام :

یه دختر با تی اومد سمت ما. فاک چقدر این دختره جذابه اون لباس مشکی آستین بلند اونو خیلی جذاب نشون میده. قدش از منم یکم بلند تره و با اون کفش پاشنه بلند مشکی حتی خوشگل ترم به نظر میرسه.

صدای تی که داشت میگفت اون کایلی دوستشه منو از افکارم آورد بیرون ...شت امکان نداره اون این دیو دو سر باشه اون.... اون خیلی خوشگل حتی میتونم بگم از سوفیام بهتره. خفه شو لیام!!
تو از این دختر باید متنفر باشی. ولی....... اون فرق داره.

" بالاخره کایلی رو دیدیم. اوه اون از چیزی که میگفتی هم خوشگلتره. " اینو اقای چاپلوس به تی گفت.

"مرسی اما تو از چیزی که تی گفت زشت تری " این رو اون دختره با یه صدای جذاب گفت و همه خندیدن. وای که چقدر صدای قشنگی داره آدم دوست داره ساعت ها بشینه و بهش گوش بده. خفه شو لیام این چیزای حال بهم زن چیه میگی.

داشت با بچه ها سلام میکرد داشتم با خودم جنگ میکردم که برم جلو بهش سلام کنم یا نه. بالاخره خودم رو راضی کردم که این فقط یه سلام سادست و رفتم جلو. یواش زدم پشتش و برگشت و با تعجب داشت نگاهم میکرد و حس کردم که داره انالیزم میکنه و که فکر کنم داشت به تتو پنج تا فلشم نگاه میکرد . عجیبه با این که از این تتو بدم میاد همه دخترا از این تتوم خوششون میاد.
.
"سلام من لیامم" اینو به طرز ضایعه ای گفتم.

"سلام منم کایلیم " اینو بعد از چند ثانیه با یه لبخند فریبنده گفت. اون لهجه آمریکایی داره ولی اون که انگلیس به دنیا اومده اون طور که تی گفت .البته خود تی هم با جود اینکه انگلیس بزرگ شده و تا الان اینجا زندگی میکرده لهجه امریکایی داره.

"چیزی میخوری؟؟" اینو بعد از چند ثانیه گفتم.

"نه ممنون. من الکل نمی خورم " اینو با استرس و حواس پرتی گفت انگار داشت دنبال کسی میگشت.

" دنبال کسی میگردی؟؟"

"اره فکر کنم. " بعد از اینکه اینو گفت خندید. چقدر خنده هاش جذابه. خفه شو لیام!!

"خب چیزه...." صدای داد لویی که داشت میگفت وقت اجراست از ادامه دادن حرفم مانع شد.

"میبینمت "اینو با یه چشمک گفتم بهش. چه حرکت ضایعه ای. ولی اون خندید گفت منم.

"وات د هل؟ لویی نمی دیدی داشتم با یه خانم محترم حرف میزدم. " اینو با عصبانیت به لویی گفتم.

"لیام مطمئنی خوبی؟" اینو گفت و با دستش چند بار زد رو سرم.

"منظورت چیه؟؟" وایستادم ودست به سینه اینو گفتم.

"لیام تو تا دیروز داشتی میگفتی دیو دو سر !!" اونم ادای منو درآورد و اینو گفت.

کم نیووردم و گفتم" خب اون ماله قبل از این بود که ببینمش " یه پوزخند زد. پسره عوضی.

New Romantics Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon