chapter 29

502 41 33
                                    

داستان از نگاه کایلی:

ساعت ۲ ظهره از خواب بلند میشم ، حدود ۱ ماهه کاری که میکنیم همینه پارتی، خواب، سرکار و دوباره از اول. توی یه شرکت مدلینگ کار پیدا کردم و میشه گفت دارم مشهور میشم و البته این از یه لحاظ افتضاحه چون ما هرجا میریم اون پاپاراتزیای مزخرف دنبالمونن.

ساعت 5 بود حاضر شده بودم و منتظر لیام توی سالن نشسته بودم مامانم با اون نگاه های مسخره اش هی من رو نگاه میکرد خوشبختانه زود لیام اومد مگرنه یه دعوا میکردیم. رفتم پایین و سوار ماشین شدم .

"سلام عشقم " اینو گفت و لبمو بوسید .

"سلام " با یه لبخند گفتم . " خب کجا میریم؟ "

" همم هتل دیگه " دیگه چیزی نگفتم 10 دقیقه بعد رسیدیم و بزور از بین اون همه خبرنگار و عکاس رد شدیم و رفتیم تو .

"سلام سلام ...ببین کیا اینجان " لویی گفت و منو بغل کرد منم لبخند زدم . نایل و زین بغل بار نشسته بودن و ما هم رفتیم پیششون و لیام یه شات ویسکی گرفت . داشتم دنباله هری میگشتم که اونو یه گوشه پیدا کردم تو خودش بود و داشت سیگار میکشید ....وای !!! هرولد داشت سیگار میکشید!!! اون یه چیزیش میشه .

"کایلی خوبی ؟! " اینو لیام در حالی که داشت شات دومشو میخورد پرسید .

"اره .....اره " با گیجی گفتم .

"چیزی میخوری؟ "

" نه مرسی "

یه آهنگ اروم پخش شد لیام شات سومش هم زود سر کشید و بلند شد جلو من خم شد و دستشو گرفت جلو و گفت " مادمازل افتخار رقص رو با بنده میدید؟!!"

از این طرز حرف زدنش خندم گرفت دستمو گذاشتم رو دستش و بلند شدم " بله حتما موسیو " مثل خودش گفتم و خندید رفتیم سمته پیست رقص و دستشو گذاشت دوره کمرم و منم دستامو دوره گردنش حلقه کردم و خودمونو با آهنگ تکون میدادیم .

سرشو آورد بغل گوشم و گفت " فاک....کایلی تو امشب خیلی سکسی شدی " خندیدم . آهنگ که تموم شد لبمو بوسید.

" کای میشه حرف بزنیم؟! " اینو الی پرسید .

"اره حتما ..."

"عزیزم من پیشه بچه ها نشستم ." لیام اینو گفت و رفت نشست بغل بار پیشه بقیه .

" خب ؟"

"همم.....دقت کردی هرولد یجوری شده ؟!! " الی پرسید .

" اره .....منم تعجب کردم " یکم دیگه در مورد هری حرف زدیم و من رفتم پیشه لیام .

"لی؟"

برگشت بهم نگاه کرد " جانم ؟ " معلوم بود مسته .

"خوبی؟" سرشو تکون داد و یه لبخند شیطانی زد و بهم نگاه کرد . یهو دستم گرفت و منو کشوند به سمته یکی از اتاق ها و منم بدون اینکه چیزی بگم  دنبالش رفتم .... مست بود ولی انگار میدونست میخواد چی بشه . رفتیم تو اتاق با پاش درو بست و منو چسبوند به دیوار و لبمو بوسید دستامو دوره گردنش حلقه کردم ..قلبم تند میزد . لبمو لیس زد و گاز گرفت و به خاطر صدایی که از دهنم اومد پوزخند زد .

.......................
Khob khob qesmate bad dg .....😂😂😈
Vote va cm yadetoon nare 😘
All the love 😗
Ta 20 ta vote nashe nemizaram 😏💙
Benazaretoon Harold cheshe?🙁

New Romantics Where stories live. Discover now