" من که گفتم متأسفم !!!"
هری برای 286518 بار گفت و با یه قیافه ی پاپی بهم نگاه کرد.
" من نزدیک بود سکته کنم و بمیرم .... به نظرت متأسفم میتونه کمکی کنه؟!"
با عصبانیت جواب دادمو سعی کردم نزارم اون چشمای سبزه معصومش باعث بشه نظرم عوض بشه.
" خیله خب ... خیله خب ... بگو چیکار کنم تا ببخشیم؟!"
"فعلا تنهام بزار تا بهش فکر کنم."
سعی کردم دکش کنم چون اون یه سریشه واقعیه و تا وقتی که اعصابمو داغون نکنه ول کن نیست.
" باشه ... "
پوف کرد و با یه ژسته تسلیم شده ازم دور شد
... آره حالا دیگه میتونم نفس بکشم !من نیاز دارم تا یکم فضا واسه خودم داشته باشم...
" هی !"
و آره داشتنه ی فضای لعنتی واسه ی خودم یه رویا بیشتر نیست !!!
"تو چی میخوای زین؟!"
نیشخند زد
" هیچی فقط میخواستم بگم هی "
"خب گفتی.... حالا بزار یکم باد بیاد "
کنارم نشستو پاشو رو پاش انداخت
" هوا چقد خوبه !"
" آره خیلی خوبه ... اما اگه تا یه دقیقه دیگه گورتو گم نکنی راهه تنفسیتو میبندم "
سعی کردم هشدار بدم
" اومم... آره عزیزم منم بوسه رو خشن دوس دارم "
اون رو اعصاب ترین موجودیه که تا حالا دیدم .
" فقط خفه شو "
زین نیشخند زدو واسم ابرو هاشو بالا انداخت.
" حالا چی؟!"
خدا لعنتش کنه !!!
" نه نه نه ! هنوزم جوابم فاکینگ نه ا هریِ "
" هی بچه ها بیاین ببینین منو نایل چی پیدا کردیم !!! "
خب خدا رو شکر پائولا به موقع رسید.
همه پا شدنو دنباله اونا راه افتادن
" وواه این رودخونه خیلی زلاله !!!"
لوییس سوت زد و از اون رودخونه تعریف کرد.
" چطوره همه بریم شنا کنیم؟؟؟ "
هری با ذوق پرسید و بلیزشو درآورد و بقیه هم به تبعیت از اون لباساشونو در آوردن .
همه حالا با لباس زیر بودن بغیر از من
" نکنه میخوای با لباس شنا کنی ؟؟"
زین پوزخند زدو تیکه انداخت
" خفه شو "
غر زدمو اخم کردم.
YOU ARE READING
Where We Are?!
Fanfictionسقوط یه هواپیما ممکنه خیلیا رو از بین ببره و میتونه زندگیه خیلیارو هم عوض کنه..........! سرنوشت تو یه جنگله ناشناخته یه جوره دیگه رقم میخوره!!!