16.underwear ...

618 60 29
                                    

" من که گفتم متأسفم !!!"

هری برای 286518 بار گفت و با یه قیافه ی پاپی بهم نگاه کرد.

" من نزدیک بود سکته کنم و بمیرم .... به نظرت متأسفم میتونه کمکی کنه؟!"

با عصبانیت جواب دادمو سعی کردم نزارم اون چشمای سبزه معصومش باعث بشه نظرم عوض بشه.

" خیله خب ... خیله خب ... بگو چیکار کنم تا ببخشیم؟!"

"فعلا تنهام بزار تا بهش فکر کنم."

سعی کردم دکش کنم چون اون یه سریشه واقعیه و تا وقتی که اعصابمو داغون نکنه ول کن نیست.

" باشه ... "

پوف کرد و با یه ژسته تسلیم شده ازم دور شد
... آره حالا دیگه میتونم نفس بکشم !

من نیاز دارم تا یکم فضا واسه خودم داشته باشم...

" هی !"

و آره داشتنه ی فضای لعنتی واسه ی خودم یه رویا بیشتر نیست !!!

"تو چی میخوای زین؟!"

نیشخند زد

" هیچی فقط میخواستم بگم هی "

"خب گفتی.... حالا بزار یکم باد بیاد "

کنارم نشستو پاشو رو پاش انداخت

" هوا چقد خوبه !"

" آره خیلی خوبه ... اما اگه تا یه دقیقه دیگه گورتو گم نکنی راهه تنفسیتو میبندم "

سعی کردم هشدار بدم

" اومم... آره عزیزم منم بوسه رو خشن دوس دارم "

اون رو اعصاب ترین موجودیه که تا حالا دیدم .

" فقط خفه شو "

زین نیشخند زدو واسم ابرو هاشو بالا انداخت.

" حالا چی؟!"

خدا لعنتش کنه !!!

" نه نه نه ! هنوزم جوابم فاکینگ نه ا هریِ "

" هی بچه ها بیاین ببینین منو نایل چی پیدا کردیم !!! "

خب خدا رو شکر پائولا به موقع رسید.

همه پا شدنو دنباله اونا راه افتادن

" وواه این رودخونه خیلی زلاله !!!"

لوییس سوت زد و از اون رودخونه تعریف کرد.

" چطوره همه بریم شنا کنیم؟؟؟ "

هری با ذوق پرسید و بلیزشو درآورد و بقیه هم به تبعیت از اون لباساشونو در آوردن .

همه حالا با لباس زیر بودن بغیر از من

" نکنه میخوای با لباس شنا کنی ؟؟"

زین پوزخند زدو تیکه انداخت

" خفه شو "

غر زدمو اخم کردم.

Where We Are?!Where stories live. Discover now