" آخیش روحم تازه شد "
پائولا خودشو از لبه ی رودخونه بالا کشید و سرشو تکون داد تا آبای توی موهاش بیرون بریزن
" هیچ کوفتی این اطراف نیست تا این موهایه لعنتیه پاهامونو شیو کنیم "
جسیکا مثله همیشه غر زد و ایندفعه واقعن حق با اون بود
این منظره که یه مشت دختر با بیکینی این دور و ور بچرخن به نظر هات میاد اما نه وقتی پاهاشون به اندازه ی موهایه سرشون مو داشته باشه
" حاله من یکی که داره از خودم بهم میخوره "
من ناله کردم و با نگاه کردن به پاهام چندشم شد
" بیخیال پاشین بریم "
پائولا راه افتاد و ماام پشته سرش برگشتیم
" حتا پاهایه منم انقد مو نداره !"
هری بهم تیکه انداخت و خندید
" مو نداشتن پاهایه یه پسر به همون اندازه ی مو داشتنه پاهایه یه دختر شرم آوره "
منم تیکه شو بهش برگردوندم و نیشخند زدم
" حالا ما میتونیم بریم تو رودخونه حموم کنیم ؟!"
زین با بدبختی پرسید و تی شرتشو از تنش بیرون کشید
" اوهوم کاره ما تمومه "
پائولا جواب داد و پسرا به اون سمت یورش بردن
" این پسرایه لعنتی معلوم نیست چرا انقد عرق میکنن , من که نزدیک بود از بویه عرقه اون دوتا بمیرم"
به سمتی که پسرا ازش رفتن نگاه کردم
" لویی هم همینجوریه "
شارون هم خندید
" خب حالا چیکار کنیم ؟!"
" ورق بازی ؟!"
جسیکا با نیشخند جواب داد
" ورق از کجا بیاریم ؟!"
پوکر بهش خیره شدم
" کافیه چند تا برگ بکنیم و روشون خشت و اینا بکشیم "
امروز جسیکا به طوره عجیبی داره مدام غافلگیرم میکنه , از چرت گفتنایه همیشش خبری نیست
" خب کاره درست کردنشون تموم شد "
گردنمو مالش دادم و آخرین برگی که باید روش مینوشتیمو زمین گذاشتم
YOU ARE READING
Where We Are?!
Fanfictionسقوط یه هواپیما ممکنه خیلیا رو از بین ببره و میتونه زندگیه خیلیارو هم عوض کنه..........! سرنوشت تو یه جنگله ناشناخته یه جوره دیگه رقم میخوره!!!