|[ 3 ]|

4.1K 497 221
                                    

** زيام ها شروع ميشه از اين چپتر ^-^

•••••••••••••••••••••••
از ماشين گرون قيمتش پياده شده با دستش كت شو صاف كرد ! عينك آفتابيشو به چشمش و زد وارد محوطه ى مدرسه شد . هنوز به وسط حياط نرسيده بود كه ٥-٦ نفر دورشو گرفتن .

دوستاش ... نه نه ببخشيد ، نچه هاش ! فقط يكيشون دوستش بود.

"هى ليام" پسرى با موهاى قهوه اى و چشماى آبى اينو گفت و تند تند خودشو به كنار دوستش رسوند.

"هاى لو" ليام همونجورى كه داشت به رو به روش نگاه ميكرد گفت .

" چه خوشتيپ شدى ، ليام " جان از پشت سرش گفت .

" آره پسر ,كتت خيلى شيكه " مايكل گفت وقتى كه داشت تيپ ليام و برانداز ميكرد .

" هه ! آره خب معلومه ! سفارشيه ! ميدونى چقدر پولشو دادم ! به اندازه ى كل زندگى تو ميارزه مايكل " ليام گفت و نيشخند زد و مايكل ، خب اون ساكت شد و بعدش ديگه چيزى نگفت ! و لويى لب شو گزيد !

خب ليام بعضى وقتا واقعا زياده روى ميكرد ، اما لويى اونو خوب ميشناخت. اون آدم *خوبى* بود .

" لويى اون چيزايى كه گفتمو گرفتين ؟ " ليام گفت ، عينكش و از چشمش برداشت و با يه لبخند مرموز برگشت و به لويى نگاه كرد.

" آره لى گرفتم ، ولى ليام فكر نميكنى اون پسره يكم ... "

" لويى دوباره شروع نكن ، اون يه احمقه ، اون بايد ياد بگيره ... متوجههى كه ؟ " ليام گفت و سرشو به نشونه ى تاسف تكون داد .

" مايكل با تروى برو وسايلو براى زنگ بعد آماده كن." ليام دستور داد و مايكل و تروى سريع رفتن تا كارى كه ليام گفت و انجام بدن.

" من ميرم كافه ! صبحانه نخوردم " ليام گفت و راهشو به سمت كافه ى مدرسه تغيير داد.

" اوه ، پس ميشه بگى چرا انقدر دير كردى ليام ؟ " لويى پرسيد.

" خب بايد دختره رو ميرسوندم ديگه" ليام گفت و خنديد و جانم زد زير خنده .

لويى چشماشو تو حدقه چرخوند و ادامه داد :
"آقاى جانسون واقعا عصبى شد و با اون صداى مسخره ش داد زد كه اگه پين يه بار ديگه نياد اين ترمو ميندازمش " لويى گفت درحالى كه صداشو نازك كرده بود و داشت اداى معلم رياضى و در مى آورد.

" اوه بيخيال ! وقتى پرونده هاشو دادن دستش و واسه اخراج نشدن التماس كرد ميفهمه كى ، كيو ميندازه " ليام گفت و خنديد.

Soulmates or Soul enemies? || Ziam Where stories live. Discover now