chapter 27

3.3K 396 276
                                    




یکم از چپتر قبل مونده بود با این میذارم !

           

-این یک طرفه ست یا ... ؟

-نبود حداقل اینطور به نظر میومد من حسش میکردم

ایدن گوشی لیام رو با بازوش به سمت لیام هل داد و با ابروهاش بهش اشاره کرد

-فقط یه زنگه معتلش نکن . از کجا میدونی که اون منتظرت نیس . بذار بدونه یه دیوونه ای ارزوشو برای اون وقف کرده . نمیگم این درسته لیام با وجود مارگو اما همه چیز همیشه نباید درست باشه

لیام از تصور منتظر بودن زین لبخند کمرنگی رو لبش اومد و مردد به گوشی نگاه کرد

نیک –بچه ها این دختره یه پیشنهاد خوب داره !

ایدن با مکث سرشو برگردوند

-یه بار خوب ! تمام چیزی که من از زندگیم میخوامـــــــــــــــــ!

ایدن لبخندی به هیجان نیک زد مارگو دستشو بدون هشدار قبلی تو موهای لیام کرد و با جیغ گفت

-بریم بریم بریم

-باشه بریم اول یه چیزی بخورید که اونجا بالا نیارید فقط

نیک –موافقم

و دستشو بالا برد تا رز رو صدا کنه

مارگو به لیام چسبید و زمزمه وار کنار گوش لیام گفت

-ما خوبیم ؟

-ما خوبیم عزیزم متاسفم بابتش من دیشب...

-مهم نیست لیام من میفهمم فقط مهم اینه که الان ما خوشحالیم و هیچی کم نیست

لیام لبخندشو پررنگ تر کرد اما مطمئن نبود که چیزی کم نباشه !

مارگو با هیجان گوشیش رو برداشت و مشغول شد

لیام دستش رو روی اسکرین گوشی حرکت میداد و مردد چهره ی زین توی ذهنش نقش میبست

اگر میخواست زین برگرده حداقلش اینه که اون باید بدونه لیام هنوز میخوادش !

صدای جیغ مارگو توی گوشش پیچید

-وای لیام اینجا رو نگاه کن .

مارگو گوشیش رو روی میز بین لیام و ایدن گذاشت لیام به گوشی نگاه کرد و چند لحظه طول کشید تا چیزی که میدید رو آنالیز کنه

مارگو –کیدی بالاخره زین رو به دست اورد ! وای براشون خوشحالم داداش کوچولوی من

لیام دهنش رو باز کرد

نمیدونست دنبال کلمه میگرده یا برای هوا التماس میکنه

ذهنش تاریک شد

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now