Chapter 59

3.3K 320 185
                                    

گوشی ش رو توی دستش چرخوند و به ساختمون دادگاه نگاه کرد . صفحه چت خالی لیام رو باز کرد و نوشت

"من اینجام تا یکم دیگه میرم داخل "

پیاده شد و ماشین رو با ریموت قفل کرد . صدای نوت گوشیش نگاهش رو به گوشی کشوند

"منتظرم بمون من میرسونم خودمو... تنها نباشی بهتره "

زین همونطور که نگاهش به گوشیش بود خودش رو به کنار پیاده رو رسوند تایپ کرد

"باشه من منتظر میمونم رو به روی ساختمون "

ولی قبل از اینکه ارسال رو بزنه صدای خط ترمز ماشینی جلوی پاش باعث شد گوشی تو دستش بلغزه و سرش رو بالا بیاره

ون مشکی رنگی جلوی پاش بود ابروهاش رو به هم گره زد و با دقت نگاه کرد ناخوداگاهش هشدار رو بهش میداد

در ون باز شد مشاور هریس بیرون اومد

-بفرمایید منتظرتون هستن

زین لعنتی زیر لب فرستاد و با مکث سوار ون شد

فضای داخل ون طلایی مشکی و تشریفاتی بود و هریس انتهای ون نشسته بود و با اخم به زین نگاه میکرد

زین زیر نگاهش تکونی خورد و روی صندلی رو به رو جا گرفت و خیلی خشک گفت

-لزومی نداشت اینطوری ...

هریس-لزومش رو من تعیین میکنم پسر . گفتم مانعت نشیم برای رفتن به اون ساختمون و وقتت رو با اومدن به جای دیگه نگیریم فقط یه چیز خیلی کوچیک رو نشونت بدیم و بعد دوباره میتونی به مسیرت ادامه بدی

زین مضطرب دستش رو روی ته ریش های کم پشتش میکشید و منتظر نگاه کرد

-و اون چیه ؟

هریس پاکت بزرگی رو سمت زین گرفت و گفت

-مطمئنم تو تصمیمت رو گرفتی اما خللی ایجاد نمیکنه یه نگاه به اینا بندازی

دهن زین تلخ شده بود پاکت رو باز کرد و محتویاتش رو بیرون کشید

چندتا عکس نه چندان با کیفیت توی دستش بودن

اولی تصویر زین و لیام بود شب پیش توی خونه ی لیام وقتی که دست زین روی گونه ی لیام بود و از زاویه ای بیرون خونه مشرف به دیوار های شیشه ای لیام گرفته شده بود

دومی و بعدیا ها هم همینطور برخورد های مختلف زین و لیام تو این مدت بودن

عکس ها رو کنار گذاشت و گفت

-شما منو دنبال میکنید ؟ این عکس ها چی ان ؟ اینا حریم خصوصی ان هریس

هریس خنده ای کرد و گفت

-حریم خصوصیت تا زمانی که منافع منو در خطر نندازه فقط حریم خصوصیه پسر جون .

-خب حالا منظورتون چیه از این عکسا ؟

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now