chapter 43

2.7K 308 177
                                    







‎حوله رو تنش کرد و بندش رو دور خودش محکم کرد و از حموم بیرون اومد . تخت رو دور زد و از کنار تخت گوشیش رو برداشت . میس کالی از طرف مارگو داشت اهمیتی نداد چندتا پیام از ایدن و نایل هم تکستی زده بود و خواسته بود که باهم برن بیرون . جواب نایل و ایدن رو داد و گوشی رو روی میز برگردوند

‎به اندام ظریف و نقاشی شده ی پسری که روی تخت مچاله شده بود و رو انداز رو بین پاهاش جمع کرده بود نگاه کرد . موهای مشکی ش روی صورتش ریخته بودن و ابروهای کشیده ش رو مخفی کرده بودن مژه ها بلندش روی صورتش خوابیده بودن درست مثل خودش که غرق خواب بود

‎لبخندی که همیشه بدون اراده از دیدن این پسر روی صورتش مینشست دوباره جا خوش کرد

‎جلوی اینه ی قدی کنار در اتاق کوچیکی که برای تعویض لباس بود ایستاد و سعی کرد با سشوار موهاشو خشک کنه تا از فر خوردنشون جلوگیری کنه همونطور که توی موهاش دست میکشید زیر لب ملودی رو که تو ذهن داشت از دیشب زمزمه میکرد

‎به این نتیجه رسیده بود که زین منبع الهامشه

‎کل البوم اولش رو با تمرکز روی تک تک زوایای صورتش نوشته بود و حالا هم هر موقع به دیدنش میومد توی ذهنش کار جدیدی جرقه میزد

‎چقدر سریع تمام دنیاش شده بود چشمای بهشتی ش

‎انگار که مایل ها از جایی که چند ماه پیش بوده دوره اون زندگی رو دیگه یادش نمیاد اون کافه نشینی ها

‎بی زین رو یادش نمیاد

‎با اومدن چیزی تو ذهنش سریع کاغذی رو از دفترچه ی همیشگیش کند و روش با خط خوشش نوشت

‎"از همون روزی که پامو از دانشگاه گذاشتم بیرون تو برام شروع شدی . درسته . من برای موسیقی بیرون اومدم اما موسیقی اصلی تو بودی . کی میگه بدون تو میشه هیچ ملودی نوشت ؟! وقتی از تو شروع میشن و با تو تموم میشن نه باور کن که بی تو نمیشه دیگه به هیچ آهنگی گوش کرد . شاید هفت بیلیون ادم تو دنیا بدون تو اهنگاشونو گوش میدن و میسازن اما برای من یکی فقط با تو میشه . حتی وقتی نیستی کنارم باز هم از یاده اینکه یه جایی از این دنیا ماله منی نت هامو میارم تو اهنگ . ماله من نباشی نتی نیست و نتی نباشه منم نیستم ..."

‎صدای در باعث شد کاغذ روجایی روی پیرهن زین که از شب قبل روی میز کناریش افتاده بود رها کنه

‎صدای در زدن که شدت گرفت با قدم هایی تند پشت در رفت و از چشمی نگاه کرد

‎از چیزی که میدید جا خورد

‎دلش به هم پیچید . مضطرب به پشت سرش نگاه کرد . زین هنوز به زیبایی تمام خواب بود

‎سریع به سمتش رفت و تکونش داد و با اروم ترین صدای ممکن گفت

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now