chapter 36

2.8K 373 155
                                    




-بیا تو سایمون

لیام از جلوی در کنار رفت و اجازه داد مدیر برنامه هاش داخل شه به کانتر اشپزخونه تکیه داد و منتظر به سایمون که رو کاناپه مینشست نگاه کرد

-تنها بودی ؟

سایمون همونطور که دور ور رو نگاه میکرد پرسید

-نه کسی پیشم بود تازه رفته

-آهان پس . بیا بگیر بشین اونطور بالا سر من واینسا

-گفته بودی میخوای حرف بزنی ؟

لیام مبل رو دور زد و روبه روی سایمون نشست

سایمون به پشتی مبل تکیه داد و کراواتش رو صاف کرد

-میدونی امروز بلیط داری دیگه

-اره طبیعتا

-از اینجا باهم برمیگردیم امیدوارم مشکلی نداشته باشی

-نه فقط من باید قبلش کسی رو ببینم خداحافظی کنم و بعد میتونیم بریم

سایمون اخمی کرد و به جلو خم شد کمی . لیام بی قرار پرسید

-خب ؟ ماجرای تکست !

-مطمئن نیستم چیزی باشه که بتونم همینطوری باهات در میون بذارم ولی انتخاب دیگه ای نیس

-منتظرم

-باید جا به جا شی

لیام اخمی کرد و سعی کرد بفهمه

-یعنی چی ؟

-باید محل زندگیتو عوض کنی . کمپانی بابتش بهت وقت زیادی نمیده در واقع ! خونه ای که بخوای اماده ست و فقط باید بری و مستقر شی

-نمیفهمم ! کجا ؟

-ال ای ! اونجا مرکز توجهه لیام . باید بری اونجا . دیده شی اجازه بدی دوربینا بگیرنت روابطی با ادمای مشهور دیگه پیدا کنی ادمایی که باعث بشن به تیتر خبرا بیای . با دوست دخترت بری بیرون فستیوال های مختلف و بذاری راجبت کنجکاو شن و راجبه روابطت. معمولا سیاست کمپانی مخالف اینه اما در مورد تو من فکر میکنم یه پارتنر ناشناخته میتونه فوکوس مردم رو روت بیاره و مردم دوست داشته باشن اینو کشفش کنن

-اوی اوی ! ارومش کن مرد . بذار راجبش حرف بزنیم

سایمون به نظر راضی نمیومد چون میدونست حریف لیام شدن اسون نیست . ابروهاشو بالا انداخت وبا دست اشاره کرد که ادامه بده

-اول راجبه خونه . من در مقابل تغییر خیلی گارد ندارم مشکلی هم باهاش ندارم در واقع اگر اینطور حس میکنی

سایمون نفسش رو از سر اسودگی بیرون داد

-اما یه چیزی راجبه ش وجود داره . من و مارگو بهم زدیم !

یا در واقع خواهیم زد . زیر لبش تکرار کرد

سایمون با بی خیالی نگاهی کرد

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now