Fionn Whitehead
شخصیت جدیده که توی این پارت باهاش آشنا میشید هیون شیپرا قلب بزارن💚
_____________باد سرد به صورتم میخورد انگار اون داشت بهم سیلی میزد یه جورایی انگار نباید دوباره یاد اون اتفاقای لعنتی بیفتم
"بیا بشینیم" من کنارش روی نیمکت نشستم این برام جالبه که اون فقط یه تیشرت پوشیده و من دارم از سرما یخ میزنم طوری که انگار استخوانامم میتونن حسش کنن."اگه راحتت میکنه دربارش باهام حرف بزن"
"چرا من باید بدترین اتفاقی که تو زندگیم افتاده رو برای یه غریبه تعریف کنم؟" اوه لعنتی الکل داره اثرشو میزاره
"به خاطر اینکه یه موقعایی حرف زدن با یه غریبه میتونه آدمو راحتر کنه" این جمله ای بود که اون بهم گفت یادم میاد خیلی خوب"پس گریه کن چون من میتونم ببینم که تو گوشه چشات جمع شده فقط بزار بریزن"من چشامو محکم بستم و تا بازشون کردم نمی تونستم چیز زیادی ببینم چون تار شده بود
______________فلش بک سه سال پیش
روی جدول نشسته بودم و دستامو توی شکمم جمع کرده بود نفسمو با حرص بیرون دادم
"هی چطوری؟" من به جایی که ازش صدا می اومد نگاه کردم و خب اون پسر همسایم بودمن هیچی نگفتمو بیشتر دستامو تو شکمم جمع کردم اون کنارم نشست
"تا جایی که یادم می اومد این قدر تقص( راستیتش نمی دونم😐😑) نبودی فقط کافیه باهام درد و دل کنی"
"چیزی باعث شده فکر کنی شخص خاصی هستی که بخوای حرفامو بهش بزنم؟" من حرفامو بهش داشتم پرتاب میکردم"نه فقط حرف زدن با یه غریبه میتونه آدمو راحتر کنه" من نگاهمو ازش گرفتم و به روبه روم دادم
"دوستم و کراشم رو هم ریختن اون هزره هر وقت تو چشام نگاه میکرد عین خیالش نبود من بهش گفتم که من به اون دوست پسر لعنتیم شک دارم من بهش گفتم ولی نگو اون بود همش تقصیر اون لعنتی بوده" من داشتم داد میزدم"هی آروم باش" اون دستشو پشتم کشید
"اگه میخوای میتونی گریه کنی"
"من برای اون دوتا حرومزاده گریه نمی کنم" من آروم گفتم و بهش نگاه کردم
"اسمت چیه؟" اون ازم پرسید فک میکنم داره حواسمو پرت میکنه خب منم دوس دارم بدونم اسمش چیه"من سوفیام"
"مشکلی نیست اگه سو صدات کنم"
"نه البته که نه اسمت تو چیه؟"
"فیون"
"میشه منم فیونا صدات کنم؟" فک کنم دارم از این حال و هوا در میام
"نه این افتضاحه تو میخوای اسم یه پرنسسو روم بزاری؟"
اون داشت میخندید منم همین طور"من فی صدات میکنم تو منو سو صدای میکنی منم فی اگه با هم بگیم نصف اسم من میشه چه باحال"
"آره خیلی باحال میشه با من قرار میزاری؟؟" من دهنم باز مونده بود
"چی؟""باهام قرار میزاری؟"
"تو تقریبا 30 سالته من فقط 19 سالمه"
"من 26 سالمه اگه میخوای بزرگ نشون بدی بگو 27 ولی تازه 26 سالم شده"
"باشه یه دلیل برام بیار که باهات قرار بزارم"
BẠN ĐANG ĐỌC
Hidden Eyes [H.S]
Fanfictionتا حالا احساس کردی یه نفر داره نگاهت میکنه و حواسش بهت هست؟ بهت تبریک میگم به جهنم خوش اومدی به زندگی من خوش اومدی به زندگی که دو تا چشم مخفی دارن نگاهت میکنن