سه هفته از اون شبی که لویی هری بوسید گذشته.
بعد از اون بوسه هری تا دو روز جواب زنگ ها و پیام های لویی نداد حتی برنامش جوری تنظیم کرده بود که وقتی لویی برای دیدن لوسی میاد خونه نباشه!اما این رفتار دو روز بیشتر طول نکشید چون روز سوم لویی سرکار هری رفته بود و باهاش حرف زده بود.
بهش گفته بود که از اون بوسه متاسف نیست اتفاقا خیلی هم راضی بوده و دوست داره یک رابطه جدید با هری شروع کنه و هری گفته بود که بهش فکر میکنه.دو روز بعد هری بهش گفت که ترجیح میده بیشتر با لویی جدید آشنا بشه و این یک جواب مثبت برای قرار گذاشتن با لویی بود!
آخر هفته لویی هری سر قرار برد اما قرارشون زیاد خوب پیش نرفت چون خبرنگارها قرارشون خراب کردن و این باعث شد که اونا به خونه برگردن و بقیه وقت همراه لوسی تلویزیون ببینن!
اونا بیشتر قرار هاشون تو خونه گذاشتن چون هری از اینکه خبرنگارها دورشون جمع بشن و تو زندگیشون دخالت کنن خوشش نمیومد و لویی هم شکایتی نداشت.
قرارهاشون با حضور لوسی بود که این محدودیت هایی رو به همراه داشت، مثلا اونا نمیتونستن جملات عاشقانه ای که مخصوص زوج ها هست بهم بگن و بعد همدیگرو ببوسن و مطمئنا حاضر هم نبودن بدون مقدمه همو ببوسن پس اونا تو این سه هفته رابطشون بوسه ای نداشتن اما بیشتر همدیگرو شناختن و فهمیدن که تغییر چندانی با گذشته نکردن بلکه فقط کافی بوده اونا دوباره پیش هم برگردن تا اخلاق های گذشتشون هم همراه رابطشون برگرده!
دو شب قبل از بازی خداحافظی لویی مطمئنا شب بخصوصی بود چون لویی بالاخره بعد از یک ماه هری و لوسی به خونش دعوت کرده بود.
از متلک ها و پیشنهاد های مزخرف جیمز میگذریم و به استرس ها و حساسیت لویی میرسیم که میخواست همه چی فوق العاده باشه پس تمام تلاشش کرده بود تا مهمونی خوب پیش بره و واقعا هم خوب پیش رفته بود. اونا یک شام عالی خورده بودن، تمام شب درمورد خاطرات مشترک کودکیشون برای لوسی حرف زده بودن و در آخر هری برای اولین بار بعد از مدتها گونش بوسیده بود و بهش گفته بود که برای آخرین بازیش استرس نداشته باشه مطمئنا خوب پیش میره و قبل از رفتنشون در حد چندثانیه فقط لب هاشون روهم قرار گرفت هرچند که خیلی سریع اتفاق افتاد اما لویی اونو به عنوان یک بوسه تصور کرد!
فردا صبحش به اردو تیم ملی رفته بود و با کلی انرژی مثبت مواجه شده بود.
بالاخره زندگی داشت روی خوبشو بهش نشون میداد و لویی میترسید که نکنه اینهمه خوبی فقط یک رویا باشه؟! مگه میشه اینهمه اتفاقات خوب تو دنیای واقعی بیوفته؟!
همه چی خوب پیش میرفت، هری و لوسی حتی قبل از بازی از طریق اسکایپ با لویی حرف زدن و بهش گفتن که برای تماشای بازی به ورزشگاه میان که این یک سورپرایز بزرگ بود!
YOU ARE READING
Are You My Father (COMPLETED)
Fanfictionبعد از سالها لویی و هری دوباره بهم وصل شدن اما اینبار توسط یک دختر! آیا لویی پدر اون دختره؟! لویی چطوری قرار بفهمه؟ Larry Stylinson Fanfiction By: 96_nargesmd cover: Tiresise