راستی سعی کن دیگه نخونی ،ترجیح میدم با صدای خروس از خواب بلند شم تا با صدای تو ...
همون موقع ام پی فورم و کوبید ب سینم و رفت...
...
د.ا.د لویی
وقتی قشنگ از جلو چشمم محو شد ،انگار تازه تونستم حرفاشو هضم کنم !
این بیمار روانی غیر مستقیم بهم گفت ک صدام از خروسم ضایع تره!!!
جیغ بلندی کشیدم و پامو محکم کوبیدم ب زمین ک انگار زیرش آب بود و باعث شد ب اطراف از جمله خودم بپاشه .
همونطور جیغ زنون گفتم :
-مرتیکه خر تو بیماری،دست خودت نیست نمیتونی صدای قشنگ و از زشت تشخیص بدی..اصلا خنک نشدم ..!
مثل بچها نق نقو سریع از آب زدم بیرون رو شن و ماسه ها نشستم با صدایی ک حالت گریه داشت با عجز و ناله گفتم :
-بیشووووووور صدای خودت از خروسم هم زشت تره ،من آهنگ بخونم همه جهان دهنشون باز میمونه...ماماااااااااااان ...
باشنیدن صدای خنده ای مثل فشنگ از جا پریدم تا اگه هری بود مورد اصابت قرارش بدم و ب فحش بکشمش !
اما بادیدن ی پسر سفید رو بانمک ی لحظه مات موندم .
یعنی خاک بر سرم ،صدای خنده هری و با صدای خنده پسره یکی دونستم؟!
حالا این هیچی!چی باعث شد ک منم توهم بزنم ک هری میخنده؟!!!آخه ب اون بزمجه خنده هم میاد !
صدای پرخنده پسر باعث شد ب چشمای قهوه ایش نگاه کنم .
+حرص نخور آقا کوچولو ،راستش منم صحنه رو دیدم طرف بد سلیقه بود وگرنه من همون ساعت 4صبح از تراس دارم نگات میکنم ،صدات ب گوش من قشنگ بود ..
بیا من گفتم آهنگ بخونم طرفدار پیدا میکنم !
اینم طرفدار ،حالا نکنه ازم امضا بخواد!!
وایی خدا جون من امضا بلد نیستما ..لطفا خفه شو لویی توهمی !
اوه اصلا بیخیال ،اینم قسمت ضایع شدن منو دید !
با خجالت سرمو پایین انداختم و بازم روی ماسه ها نشستم ،اما بازم تخس گفتم :
_اوهوم اون بد سلیقس ..
با این جملم زد زیر خنده چ خوش خنده هم هست ،اومد کنارم نشسته و با خنده گفت :
+رابرتم ...رابرت پتینسون27سالمه ویلای کناریم برای عوض کردن حال و هوا اومدم تو چی ؟!
منم لوییم 20سالمه ،منم برای اینکه این دیوونه رو آروم کنم اومدم ،البته اسمش این بودا وگرنه خودم بخاطر این اومدم ک ی بار مسافرت بدونه خانواده رو تجربه کنم !
YOU ARE READING
Truth or courage
Fanfiction_گفت : جرأت یا حقیقت؟ +گفتم : مگه فرقی هم داره؟ _گفت : نه +گفتم : حقیقت؟ _گفت : دوسم داری؟ +گفتم : میشه جرأت رو انتخاب کنم؟ _گفت: باشه، جرأت! توو چشام زل بزن... "Cover by :IWontBeThe One