part 5

389 11 5
                                    

بوی سوسیس لذیذ به مشامم خورد و لبخند باور نکردنی رو لبم آورد البته به لطف هری لبخند بی ارزشم خشکید.
-: هوی کجا میری؟ هری. هوی
داد زدم ولی با محکم کبوندن در ،جوابمو داد
سریع دوییدم و رفتم سمت ماشینش که تلاش میکرد روشنش کنه . در راننده رو باز کردم
-: چرا عین گاو سرتو میندازی پایین و میزاری میری
تلاش کرد درو ببنده
هری: برو اونور هرزه
-: اوه پس ناراحتی که دوست دخترت یه هرزه کوچولوعه
لبامو غنچه کردم و با بدترین لحن ممکنه
هری: سعی کردم با جنده بازیات کنار بیام ولی فکر اینکه انقدر پست باشی رو نمیکردی
-: پست منم یا تو عوضی مگه من چیکار کردم
گوشیو جلوم گرفت و پیام لویی رو بهم نشون داد
شیت .شیت. شیت گندت بزنن لویی . نقشم داره برملا میشه . یالا تیلور یه گوهی بخور
اشک تو چشمام جمع شد
-: با...باورم نننمیشه
با بغض حرف زدم
دوییدم سمت خونه و درو محکم بستم. پشت در نشستم و هق هق کردم
هری محکم به در میکوبید
هری: این در فاکیو باز کن تیلور
بیشتر گریه کردم. اوه من باید یه تست بازیگری بدم
-: نمیخوام
هری: بهت میگم باز کن
-: بهم دستور نده تو که در کل بهم اعتماد نداری
حالا وقتشه تیلور
-:من عاشقتم با اینکه میدونستم تو ...
اوپس لو دادم
نیشخندی شیطانی زدم زدم
هری: من چی ؟
-: ه... هیچی
هری: تیلور عزیزم این درو باز کن
-: تو حتی بهم ذره ای اعتماد نداری و حرف اون لویی که بعد ده سال پیداش شدو باور کردی
-: عزیزم من معذرت میخوام باشه ولی بهم حق بده فکر کردم تو داری ازم استفاده میکنی
خر چون واقعیته من واقعا دارم اینکارو میکنم
اروم درو باز کردم و سرمو پایین انداختم تا اشکامو نبینه. زیر چونمو گرفت و صورتمو بالا آورد .
هری: یه لحظه از اینکه تو بخوای بهم خیانت کنی ترسیدم عزیزم دیگه لطفا الماس های زیباتو هدر نده .خواهش میکنم
اشکامو پاک کرد و محکم بغلم کرد . منم متقابلا بغلش کردم .
بهش لبخند زدم .
-: حالا بیا بریم بالا کارت دارم
هری: اوممم حتی بهش فکرم میکنم تحریک میشم.
دستمو روی گردنش خیلی آروم کشیدم و با انگشتای لطیفم پوستشو لمس کردم.
-: پس یعنی من اگه الان ببوسمتو روی گردنت لاو بایت بزارم و همزمان از سینت تا وی لاینتو لمس...
دستشو رو دهنم گذاشت .
هری: فاک تی خفه شو نمیخوای که رو همین مبل بفاک بری نه؟
-:شاید بخوام
لباشو کوتاه بوسیدم
-: هی هری بو سوختگی نمیاد؟
هری: ها ها ها نمکدون
یه لحظه مکث کرد .
-:هری
صداش زدم بدون اینکه بدونم چرا
دویید سمت آشپز خونه و چیزی که دیدم باعث شد درجا خشکم بزنه
*کار اون عشق لعنتیت تمومه
-: نه من نمیزارم
گوشیشو نشونم داد
*اینم از عشقت باهاش خداحافظی
به چهره ترسیدش و بدن ناتوانش که به صندلی بسته شده بود نگاه کردم. دور تا دورش بنزین ریخته شده بود و میتونستم حدس بزنم جاستین چه برنامه ای داره
اینا همه تقصیر من لعنتی بود . اشکام بدون فرمان من پایین میریختن
-: من اجازه نمیدم بلایی سرش بیاد
دوییدم سمت خونه . اون زیر دستای لعنتیش میخواسن منو بگیرن ولی جاستین عوضی اجازه نداد و بهم نیشخدی کثیف زد
دستگیره درو گرفتم و بوم ...
تاریکی ... تنهایی ... درد .
صدای عذاب آور خط صاف ضربان ، کل گوشمو پر کرد.
من ... تو ... ما ، این صدا به معنی پایان ماست
جیغ زدم و بدون توجه به دکترا که بهم فقط اجازه دیدنش از پشت شیشرو میدادن، وارد اتاقش شدم .
بدون تفکر به کار هام دستگاه های دور و برشو کندم و دستشو گرفتم
-: باربی باربی عزیزم . بلند شو نشون بده که هنوز سالمی به اون عوضیا بگو که این پایان ما نیست بلند شو عزیزم
دستشو ول کردم و با تمام وجودم به مانیتورینگ قلبش ضربه زدم
-: خفه شو خفه شو عوضی اون هنوز زندس اون هنوز پیش منه منو ترک نکرده .
بهش ضربه میزدم و اشک میریختم . بخاطر فریاد های بی پایانم گلوم گرفته بود و چشمام از رنگ خون هم پررنگ تر شده بود.
دکترا سعی میکردن آرومم کنن ولی من ... من نمیتونستم باور تنها دلیل زنده بودنم خودش مرد و همش بخاطر یه شرط لعنتیه
-: ولم کنین خوبم
فین فینی کردم(میدوم یهو ریده شد به حس و حال ) و دست پرستارا رو پس زدم . سریع کنار تختش نشستم .
-:باربی عزیزم بهم قول داده بودی بهم گفته بودی نمیری . بهم گفته بودی که هنوز دلیل زنده بودن داری . بهم گفتی منو داری ولی پس چرا ترکم کردی ؟ مگه نگفتی تا ابد تو آغوش گرمت در امانم ولی حالا که از یخ با من سرد تر شدی . تو نباید میرفتی
گریه کردم و روی دوزانوم افتادم . حالا فقط یه دستش که از ملافه بیرون و تو دستام بود دیده میشد . دستای سردی که دیگه هیچوقت سرپناه من نمیشن. کم کم بی جون روی زمین افتادم و اجازه دادم تنها عشق حقیقم بره زیر چندین متر خاک و من فقط با یه لباس سیاه بی حس، بالای تابوتش نشسته بودم
محکم تکونم داد و اسممو داد زد
هری: تیلور تیلور عزیزم .حالت خوبه ؟ عزیزم تموم شد ببین .
به آشپز خونه اشاره کرد . سردرد عجیبی داشتم و حمله های کوچولویی که تو سرم به راه می افتاد حالمو بدتر میکرد...
■■■■■■■■
های !
بچه ها خواهش میکنم کامت بزارین و نقصامو بگید واقعا واسم ارزش داره که ایرادامو بدونم و اگه هم که خوشتون اومده که هیچ
ووت ها هم خیلی کمه . لطفا بهم یکم روحیه بدید حداقل بدونم دارید میخونید یا نه
دوستون دارم
All the love💛
Daiana

past tomarrow{+18}Where stories live. Discover now