-: خخخوبم ... برو اونور
دستشو پس زدم و وارد آشپزخونه شدم . یه لیوان آب برداشتم و قرصمو از تو کابینت در آوردم . لیوان رو به سمت لبم حرکت دادم و قرصو خوردم
این نقطه ضعف لعنتی آخرش منو از پا میندازه .
هری سمتم اومد و با نگرانی بهم نگاه کرد . هه او واقعا یه دروغگوی قهاره(غهار؟ قحار ؟من نمدونم)
هری: بهتری؟
-:آره .حالا هم برو
هری: چی؟
-:مرسی خوبم حالا گورتو گم کن برو
هری: تو چه مرگته
-:هری خواهش میکنم من لازم دارم تنها باشم
زیر لب باشه ای گفت و از خونه بیرون رفت
به سقف آشپزخونه که حالا سوخته بود خیره شدم . لعنتی چرا الان ؟
یه قطره اشک از چشمم به سمت گونم سرازیر شد . من هیچوقت جلوی گریه کردنمو نمیگیرم البته اگه تنها باشم یا بخوام به هدفم برسم . میدونم گریه کردن نشونه ضعف ادماست ولی گاهی اوقات واقعا بهش نیاز دارم
اگه باربی پیشم بود هیچوقت اینجوری تنهام نمیزاشت و بهم اجازه اینکه تو تنهایی خیال پردازی کنم نمیداد اما الان تنها دلیل ناراحتیم اونه .
از روی زمین بلند شدم و رفتم طبقه بالا . در اتاقمو باز کردمو خودمو انواختم رو تخت . یکم نیاز به حواس پرتی داشتم پس گوشیمو برداشتمو روشنش کردم
اولین چیزی که نظرمو جلب کرد یه پیام از طرف یه ناشناس بود .
تیلور این آغاز ماجراست
Z
اوه باز دوباره اون زد مرموز . گوشیو پرت کردم و مغزمو برای یه جنگ آماده کردم. کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد .
**
با صدای در از خواب پریدم و از اتاقم خارج شدم .
-:هی لویی ،برادر عزیزم بالاخره بعد دو روز چهره نحستو دیدم
لویی: اوه فقط چن دقیقه صبر کن و بعدش دیگه هیچوقت این چهره نحسو نمیبینی .
-: منظورت چیه ؟
اینو وقتی پشت سرش راه افتاده بودم پرسیدم
در اتاقشو باز کرد و سریع یه چمدون مشکی برداشت
لویی:خیالت راحت امروز من از زندگیت میرم بیرون و تو دیگه هیچوقت منو نمیبینی
سریع داشت لباساشو جمع میکرد و تو چمدون میچپوند .
-: کجا میخوای بری
لویی:نیویورک
-: و اونوقت واسه چی؟
لویی: به تو چه دختر تو سرت به لاس زدنای خودت باشه
-: با اینکه اصلا واسم اهمیت نداری ولی خواستم بگم که تو بهم قول دادی . تو بعد مرگ باربی بهم قول دادی که هیچوقت تنهام نذاری درسته؟
لویی: و حالا دارم این قولو زیر پا میزارم
-: برو به درک
با عصبانیت رفتم تو اتاقمو دوباره خوابیدم
اصلا گور بابای همه
■■■■■■■
این دفعه خیلی کم نوشتم چون شما اصلا نظر نمیدید .من توقع اینکه ووت بدید رو ندارم چون شاید از داستان خوشتون نیومده ولی فقط کامنت بزارید و بگید خوبه یا نه
واقعا انگیزم خیلی خیلی پایین اومده
All the love💔
Daiana
YOU ARE READING
past tomarrow{+18}
Fanfictionفردای من گذشته زندگیمه که همیشه با سکس و شامپاین به پایان میرسه . بعد از تو معنی عشق همراهت چندین متر داخل خاک دفن شد و من... من شدم تیلور هیل سو استفاده گر ترین هرزه، توی این دنیای خاکی ...