part 12

288 11 0
                                    

اول از همه بگم شرمنده قرار بود پارت قبل زد مرموز بیاد ولی برنامم بهم ریخت پس شاید این پارت بیاد. بوس :)
(د.ا.ن تیلور)
هری: پسسس... اوه کامان این یه داستان واقعا کلیشه ایه(کلیشه ای است)
این حرفایی بود که بعد از شنیدن اتفاقات روز گفت .سرمو به سینش بیشتر فشار دادم و خودمو عین گربه بهش مالوندم .
-:فقط و فقط داستان عشق ما قشنگه
سرفه کرد و باعث شد یه پوزخند بزنم . داستان عشقی که قرار نیست شروع بشه
هری: آره داستانی که از یه سکس بدون برنامه ریزی شروع شد
-:هی من برا همون سکس کلی برنامه ریخته بودم
هری:آره مثلا زاویه ای که باید دیک من توت میرفت یا هر حرکت من در دقیقه رو باید حساب میکردی ،حق داری اصلا حواسم نبود
خندیدم
-:میدونی من از وقتی که برای بار اول، تو بار دیدمت ازت خوشم اومد
خندش محو شد و بجاش لبخند من پررنگ تر شد
هری: تو توی اون بار برای اولین بار منو دیدی ؟
خودمو زدم به اون راه
-:آره ،با چندتا از دوستاتو از جمله لویی بودی.چطور؟
هری: هیچی دیر وقته بیا بخوابیم.
سریع بحثو عوض کرد.
-:باشه شب بخیر
هری:شب بخیر
سرمو بوسید دستشو دورم حلقه کرد و اون یکی دستشو زیر سرش گذاشت
شروع کردم به نوازش سینه لخت نرمش و تتو هاشو دونه به دونه لمس کردم.
هری:بخواب بچه تحریکم نکن
یه چششو باز کرد و به من نگاه کردم
به ساعدم تکیه کردم و صورتشو نگاه کردم
-:و اگه بکنم...؟
هولم داد رو تخت و تقریبا روم اومد
هری:بد میبینی
نیشخند زدمو لبمو به لبش نزدیک کردم
-:من آمادم
لبامو محکم بوسید . آروم گردنشو لمس کردم . یه بوسه پرهوس اما شیرین . نمیدونم اون لعنتی چی به لباش میزنه ولی همیشه صورتی و خوشمزست بدون شوخی طعم آبنبات آلبالویی میده .روی تخت نشست .منم همزمان بلند شدم و تاپمو در آوردم . اونم مشغول باز کردن دکمه هاش بود. زیپ شلوارمو پایین کشیدم و از پام درش آوردم .رفتم رو پاش نشستم و دستمو توی موهاش بردم.
-:من اینو دوست دارم وقتی زبون داغت تک تک نقطه های بدنمو لمس میکنه و باعث لذت زیر دلم میشه
لاله گوششو بوسیدم و اون ناله ای مردونه کرد
دستشو برد سمت سوتینمو اونو باز کرد
به محض دیدن سینه هام زیر لب فوش داد
هری:هر دفعه این بدن لعنتیو میبینم دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم      (no control)
سینه هامو به سینش چسبوندمو روی کمرش شکلای نامشخص کشیدم .
هری: دیگه نوبته منه
خندیدم دوتا دستمو گرفت و با کمربندش بست بعد به شکم خوابوندمو دستامو به تاج تخت بست . رو زانو هام وایستادمو ( داگ استایل) بیشترین غوص (قوص؟غوس؟...این ماجرای کثیف هنو ادامه داره) رو به بدنم دادم .
با دیدن صحنه ای که از من داشت نفس هاش به شمارش افتاد.
هری:لعنتی
موهامو کنار زد و از پشت شروع کرد به بوسیدن نقطه حساس گردنم
ناله کردم
-:خوب میدونی باید از کجا شروع کنی
نیشخندشو با این که نمیدیدمش حس کردم.
آروم آروم پایین میومد و تک تک قسمتای کمرمو میبوسید . به باسنم رسید و یه بوسه خیس رو لپ باسنم (عاقا بگم کون یجوره باسنم بگم یاد کتابای زیست شناسی میوفتم). آروم شرتمو از پام در آورد و بعد باکسر مشکیه خودشو پرت کرد اونور اتاق . خیلی سریع واردم شد و من هیس کشیدم . سینه هامو گرفت و باهاشون بازی کرد و سرعت خودشو بیشتر کرد .
اه کشیدم . این عوضی لعنتی کارشو بهتر از هر کس دیگه ای بلده ...
location:  سکس کلاب
-:یه برندی و راستی به جان بگو تیلور اومده
با غرور خاصی بهش گفتم
رو صندلی نشستم کنارم یه مرد 22_23 نشسته بود و لعنتی اون جذاب ترین ته ریشو داشت .
مرد:تنها اومدی ؟
غرق چشماش شدم
-:چی ؟ تو کسیو دور و برم میبینی
خندید .ناخودآگاه چشمم به دیکش که زیر شلوارش بود جذب شد و با برجستگی بزرگی که رو شلوارش قابل مشاهده بود نفسم گرفت . اوه خدا اون دیک چند سانته ؟سی؟ من میخوامش(جنده😐)
دوباره خندید
مرد:یعنی انقدر مجذوب کنندست ؟
نیشخند زدم
-:بیشتر از هر چیزی که فکرشو کنی
مرد:درست مثل چشمای تو
-:داری باهام لاس میزنی؟
مرد:میتونی اینجوری در نظر بگیری
-:خوبه
از دور جان عوضیو دیدم .
جان:اوه تیلور کارمند موفق سکس کلاب ، اینجا چیکار میکنی ؟ فکر کردم دیگه سکس کلاب برات خسته کننده شده .
اومد سمتمو یه بوسه خیس رو دستم گذاشت سریع دستمو عقب کشیدم
-:دیگه هیچوقت لمسم نمیکنی
جان:اگه بکنم چی میشه مثلا اینجوری
دوتا دستاشو دو طرف کمرم گذاشت
-:خودت میدونی چه بلایی سرت میارم
موهای کوتاه مشکیشو تو مشتم گرفتم و با سرعت سرشو از خودم فاصله دادم .همونطور که از طریق موهاش سرشو عقب برده بودم دستاشو هم از پشت محکم گرفتم و در گوشش زمزمه کردم
-:آوردیش
جان:آ...آآره
-:خوبه
کیسه رو بهم داد و من تو کیفم گذاشتمش
جان:مصرف طولانی مدتش باعث مرگ سلولای مغزی و در نتیجه مرگ میشه میدونی که
-:اوه بعد سه سال مصرف ، گمون نکنم مشکلی برام پیش بیاد
دستا و سرشو ول کردم
-:زود گورتو از جلو چشمام گم کن و در ضمن،منو اصلا اینجا ندیدی و گرنه ...
با انگشتم روی گردنم خط کشیدم(وقتی به یکی میگی فاتحت خوندست بعد عین چاقویی که گردن میبره دستتو رو گردنت میکشی)
با ترس سر تکون داد بهش پولو دادم و زود گم گور شد.
رفتم و دوباره رو صندلیم نشستم و از برندیم خوردم
-:خب کجا بودیم؟
رو به مرد گفتم. آرنجمو رو میز گذاشتم و چونمو به دستم تکیه دادم
مرد:فکر کنم واقعا دست کم گرفتمت
خندیدم
-:دقیقا
برندیمو مزه مزه کردم
-:خب مرد جذاب بزرگ(منحرف باشید) از خودت بگو
مرد: به وقتش
-:چی؟
مرد:تو از خودت بگو ؟
از حرف خودش به ضرر خودش استفاده کردم
-:به وقتش
شروع کرد به خندیدن
مرد:یه دختر جنگجو ،خشن و باهوش . گمون نکنم تا شب زنده بمونم
-:اگه به ضرر من کاری بکنی مطمئن باش زندت نمیزارم
مرد:این یه تهدیده
-:میتونی تهدید در نظر بگیریش
لیوانمو رو میز گذاشتم و بلند شدم .اونم همزمان بلند شد .
-:خب میدونی باید برم دوست پسرم منتظرمه
مرد: صبر کن
مچ دستمو گرفت . اول به مچم و بعد به چهرش نگاه کردم
مرد:گوشیتو بده
-:چی؟!
مرد:گفتم گوشیتو بده
-:هوففف بیا بگیر
مچ دستشو گرفتم تا یه وقت فرار نکنه و با دقت به صفحه گوشیم خیره شدم تا اطلاعاتمو دستکاری نکنه
پوزخندی زد و بعد تموم شدن کارش گوشیو بهم داد
مرد: بعدا میبینمت تیلور
از کلاب خارج شد . متعجب به گوشی خیره شدم :
Zayn.
خاطرات گذشتمو مرور کردم.این همون زد عوضیه.اون با لیام همدسته . و از لندن تا اینجا جاسوسی منو کرده .
سریع از کلاب خارج شدم تقریبا ظهر بود و خیابونا خلوت . سریع دوییدم سمت زین و یقشو گرفتم. محکم کوبوندمش به دیوار
-:از جون من چی میخواین؟
خندید
-:جوابمو بده
داد زدم
زین: آروم باش گربه کوچولو
میخواست صورتمو نوازش کنه که دستشو با خشم پس زدم
-:دست کثیفت بهم نخوره
قهقهه زد
(د.ا.ن زین)
تیلور:دست کثیفت بهم نخوره
قهقهه زدم
-:و اگه بخوره چی هرزه کوچولو؟
یه چیزی مثل همون حرفی که  اون مرد زدو گفتم و اونم تحریک شد . تنها دلیلی که شمارمو بهش دادمو تحریکش کردم این بود که بزنتم و این کارم کرد
یه مشت محکم تو دماغ عزیزم زد . گرمای خونو حس کردم. خب میدونم تحریک کردنش کار اشتباهیه ولی اون قراره عضو خونوادمون بشه پس من باید بدونم چقدر قویه . البته یه هشدار بهتون بدم از دعوا کردن با تیلور هیل جدا بپرهیزید
تیلور:کاری نکن همینجا با همین دستا بکشمت.
از سلاح مخفیم استفاده کردم تا به این جنگ خاتمه بدم
-:خوب گوش کن تیلور برای یک درصدم فکر کشتن من نباش چون با مرگ من برای برادر عزیزت لویی و عشقت هری مرگو به ارمغان میاری
از ترس و شکه شدن یه قدم عقب رفت
-:مراقب خودت باش تیلور
از جهت مخالفش حرکت کردم و ازش دور شدم...
■■■■■■■
خب اول: از همه این فن فیکشن خشن و اکشن منه البته قرار بود باشه خب مثلا من میخواستم نشون بدم تیلور در مقابل بقیه یه آدم بی احساس خشن ،بخاطر ضربه های گذشتش ،شده ولی خب چون من خودم آدم به شدت احساساتی هستم گاهی اون خشونت لازمو بکار نمیبرم ولی مطمئن باشید تمام تلاشمو میکنم تا خشونت لازم تو این داستان جنایی موج بزنه .البته اینم بگم این داستان حتی یک چهارم راهم نرفته
موضوع دوم :واقعا ازتون ممنونم که ووت و کامنت میدید و اگه اشکالی دارم حتما بهم بگید
موضوع سوم:عاقا من خودم به شخصه واسم سخته که تو واتپد داستانای خیلی خوبو پیدا کنم و بخونم پس گفتم شاید بد نباشه یه چنتا داستان که از نظر من باحاله رو بخونید
1.wrong
2.safe blood
3.stupids
4.fix you
5.upstairs
6.help me
7.angle of darkness
8.blind
9.hidden
10.colors
موضوع چهارم:دوستون دارم بای
🌈love you, more than all of the stars in the galaxy🌈
Daiana

past tomarrow{+18}Where stories live. Discover now