part 4

448 15 0
                                    

با صدای بلندی جیغ زد و شروع کرد به گریه کردن . سریع رفتم پیشش و اون خودشو توی بغلم پرت کرد.
به محض دیدن اجساد قیافمو حیرت زده نشون دادم ، البته نه بخاطر اینکه اونا تو حیاط خونه ما بودن ، بخاطر این که دیدم یه دختر قاتل و یه بازیگر قهار درست مثل من، شاهکاری به اون بزرگی به جا گذاشته بود. اون دقیقا وشط شاهرگ مرده زده بود و فاک ... اون میدونست چجوری بزنه تو کله طرف تا بمیره . وای این الهه مرگ واقعا ستودنیه .
کم کم پلیس ها دور و بر ما جمع شدن .
پلیس: شب بخیر خانم و آقا
تیلور اشکاشو پاک کرد
تی: شب شما هم بخیر قربان
پلیس: اگه مشکلی نیست میخواستم ازتو چندتا سوال بپرسم
تی: بفرمایید
پلیس:خب شما دقیقا کی فهمیدید این اجساد توی حیاط شما هستن
-:خب راستش من و دوست پسرم برای سالگرد دوستیمون از صبح تا حدود  بیست دقیقه پیش بیرون بودیم و ما خیلی خسته بودیم . ما رفته بودم که بخوابیم ولی من صدای عجیبی رو شنیدم و بعد به دوست پسرم گفتم ولی اون گفت حتما اشتباه کردم.سعی کردم بخوابم ولی هر کار میکردم اون صدا از گوشم بیرون نمیرفت میتونستم حدس بزنم شبیه صدای شلیک گلوله بود ولی خیلی آروم تر. با صدای همسایه ها از خواب پریدم و گفتم اوه خدا دیگه حتما یه اتفاقی افتاده و بعد ...
شروع کرد به گریه کردن
بغلش کردم
-: اوه عزیزم آروم باش چیزی نیست
پلیس: پس تا بیست دقیقه پیش اجساد اینجا نبودن
-: بله. درسته که ما خسته بودیم ولی کاملا هشیاری خودمونو بدست داشتیم (چی گفتم؟)
پلیس سری تکون داد
پلیس: بازم از همکاریتون متشکرم فقط میتونید اسم و فامیلتونو به ما بگید
تیلور: بله من تیلور هیل هستم و ایشون هر...
حرفشو قطع کردم
-: منم هرولد ادواردم
پلیس : مرسی .شبتون خوش
تی: شب شما هم بخیر
وارد خونه شدیم و من درو محکم بستم
-:احمق! کم بود منو تو دردسر بندازی
بیخیال شونه هاشو بالا انداخت
-:اگه عضو آلابانی  بخوای بشی نباید انقدر بیخیال هویتتو لو بدی
تی: هوی هوی هوی وقتی بهم نگفتی اسم جعلیت چیه من باید از کجا میفهمیدم .
دست به سینه وایستاد
-:خیله خب حالا دفعه بعدی جلوی یه پلیس نگو من هریم وگرنه یه راست میرم بالای چوبه دار .
تی: خیله خب حالا . ببخشید
لبخند زدم
دستمو کشید و هدایتم کرد سمت اتاقش
(د.ا.ن تیلور)
دستشو گرفتم و بردمش سمت اتاقم
هری: چی تو اون ذهنته
-: هیششش فقط هدایتم کن
رسیدیم به اتاقم و من سریع لباسشو در آوردم و هلش دادم تا روی تخت بیفته .
کنارش دراز کشیدم و سرمو رو سینش گذاشتم. دقیقا همونجوری که همیشه دلم میخواست سرمو رو سینه بابام بزارم البته قبل از اینکه بزاره بره . درسته،من بهش حق میدم که گذاشت و رفت با زن اشراف زادش و بچه ناخواسته و زن معتادشو ترک کرد ولی کاش یک بار بهم اجازه میداد در آغوشش بخوابم . با صدای هری به خودم اومدم
هری: دوستت دارم
دروغ محض .
-: میدونم
بهش نگفتم منم یا دوستت دارم چون بعد از باربی دیگه هیچ وقت این کلمه رو بکار نبردم و نخواهم برد
چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم و تلاشمم بی نتیجه نموند
(د.ا.ن هری)
متاسفم که کاری کردم بهم اعتماد کنی ولی برای رسیدن به خواستم مجبورم .
سرش روی سینم سنگین شد و متوجه شدم به خوابی عمیق فرو رفته . گوشیمو از روی پاتختی برداشتم تا یکم خودمو مشغول کنم ولی شارژ نداشت. آروم سر تیلورو روی بالشت گذاشتم و گوشیمو زدم تو شارژ و چشامو بستم
(د.ا.ن تی)
یچیزی صورتمو قلقلک میداد و اعصابمو خورد میکرد پس محکم یه مشت زدم تو اون چیز وز وزی اعصاب خورد کن
هری: اخخخخخخ وات د فاک تیلور
از روی تخت افتاد و متوجه شدم اون مزاحم هریه.
-:رو اعصابم بودی
چشامو باز کردم و با لبخند بهش نگاه کردم
هری: جبران میکنم
نیشخندی کثیف تحولیم داد
از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه تا یچیزی برای خوردن درست کنم . مشغول سرخ کردن سوسیسا بودم که هری با عصبانیت از خونه بیرون رفت
-: هوی کجا میری ؟ هری . هی !
داد زدم ولی انگار نه انگار...
■■■■■■■
های .
میدونم خیلی چرت شد . پارتای بعدی بهتر میشه الان مسافرتم و نمیتونم درست تمرکز کنم . بازم شرمنده
راستی آلابانی یه بند مافیایی واقعی هستش ولی خب تو این داستان یه بند گنگستریه .
پارت بعد یه گندکاری بزرگ بوجود میاد حسابی تیلورو میبره به گذشته
All the love💟

past tomarrow{+18}Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu