part 7

316 10 0
                                    

آروم چشمامو باز کردم و به ساعت روی پاتختیم نگاه کردم.
-: وات د فااااااااک
لعنت به این شانس گوه .
یه دور دیگه به ساعت نگاه کردم .
-: آخه چجوری ممکنه من تا ساعت 2:35 دقیقه بعد از ظهر خوابیده باشم
با بلند ترین حالت ممکنه داد زدم
سریع از جام پریدمو پتومو کنار زدم 
آیفون مشکیمو از زیر بالشتم برداشتم و به پیام هایی که برام اومده بود نگاه کردم
Tommo:
خونه رو بفروشو سهم منو از اون بده برای یه قرارداد فاکی لازمش دارم
هرچه زودتر کارای فروشو انجام بده
گوه توش . اینم از اولین خبر خوب روزم ببینم بقیش چیه
harry:
من واقعا متاسفم که بدون هیچ حرفی ترکت کردم و اومدم نیویورک ولی برات یه سوپرایز خیلی خوب دارم و اون سوپرایز تو خونه ای هست که تو آرزو میکردی یه روزی خونه تو بشه.xx
با خوندن کلمه سوپرایز کل بدنم یخ زد طوری که یه لحظه حس کردم قلب ناتوانم نمیتپه(گفتم اگه جدا بنویسم یجوریه)
《Flash back》
باربی: تولدت سیزده سالگیت مبارک لاو
جیغ زد.
یه کیک کج و ماوج که قشنگ داد میزد خیلی هول هولی درست شده رو سمتم گرفت.
باربی: زود باش یه آرزو کن و فوتش کن 
با دستش به شمعایی که نشانگر سنم بود اشاره کرد
تا سه شمردم .یه آرزو کردم و بعد شعمو فوت کردم .
باربی برام دست زد .
باربی : خب آرزوت چی بود؟
-: اینکه کسایی که دوسشون دارم هیچوقت تولدمو فراموش نکنن
با اخم بهم نگاه کرد
بارب: هی منکه فراموش نکردم
آره تو فراموش کردی و به روم نمیاری وگرنه چجوری ممکنه که تو بهترین قناد این شهر بعد بیست دقیقه دیر کردن سر قرار با همچین کیکی بیای پیشم . مطمعنم که تو فراموش کردی.
یه قطره اشک از چشمام قل خورد و افتاد پایین . گاهی اوقات از اینکه انقدر لوسم حالم بهم میخوره و  اینکه تو زندگی هیچکس دوسم نداره بیشتر باعث میشه که از خودم متنفر بشم
باربی سریع متوجه گریه کردنم شد. دستشو زیر چونم گذاشتو بالا آوردش
باربی: هی تی! چرا گریه میکنی؟
با دستش اشکامو پاک کرد و بهم نزدیکتر شد
باربی: تیلور.
پریدم بغلشو محکم فشارش دادم . گریم شدت گرفته بود .میپرسید چرا؟ الان بهتون میگم چون من به این زندگی کاملا اشتباهی و ناخواسته پا گذاشتم . من با بقیه متفاوتم و مادر و پدرم دوسم ندارن و تنها دلیل زنده بودنم روز تولدمو فراموش کرده .همه اینا دلیل اشکهای بی ارزشمه
موهامو نوازش کرد
باربی: مامان و بابام بازم با هم دعوا کردن و بخاطر همین من تو اتاقم زندانی بودم . امروز تقریبا نزدیک پنج ساعت تو اتاقم گیر کرده بودم . ناراحت بودم. خیلی خیلی ناراحت، چون میدونستم قلب ظریف و شکنندت الان توی چمن زار بالای تپه منتظرمه و من هنوز تو اتاق لعنتیم گیر کردم ولی وقتی سر و صدا ها قطع شد متوجه شدم مامان و بابا بیرون رفتم و من از فرصت استفاده کردم تا دوباره قلب کوچولوتو بدست بیارم و حالا من اینجام با یه کیکی که تو بیست دقیقه درست کردم .
لبخند زدم . سرمو توی گردنش فرو بردم و عطر درخت بلوط مامان بزرگشو استشمام کردم .
-: متاسفم
باربی: دوست دارم
لپمو بوسیدو یه چیزی از تو کیفش در آورد
-: این چیه ؟
به جعبه ی نقره ای رنگ نگاه کردم
باربی: پشتتو بکن و چشماتو ببند
به حرفش گوش دادم . با برخورد یه جسم سرد به قفسه سینم ،رومو برگردوندمو به چهره جدی باربی که در تلاش بستن سگگ گردنبند بود ، نگاه کردم .
باربی: سوپرااااایززززز اینم کادوی تولدت
دستمو روی گردنبند کشیدم .
-: باربی این خیلی ... خیلی قشنگه من واقعا ممنونم
دوباره بغلش کردم و اینبار با بوسیدن لباش سوپرایزش کردم
باربی: این گردنبندو مامان بزرگم داده. اون بهم گفت وقتی عشق حقیقیمو پیدا کردم بهش اینو بعنوان هدیه روز تولد بدم و حالا من اینو با تمام وجودم به تو یعنی عشق حقیقیم میدم
لبخندی به بزرگی تمامی ستاره های دنباله دار کهکشان زدم .
-:پس یعنی من...
****
همزمان با غروب آفتاب منم به خونه رسیده بودم . دوباره دستمو روی گردنبند کشیدمو بوسیدمش . لبخند خیلی زیبایی زدم و وارد خونه شدم ولی کاش هیچوقت این کارو نمیکردم .
مامان: اوه تیلور عزیزم بالاخره اومدی
با تعجب بهش نگاه کردم
ماما: برات یه سوپرایز دارم بعنوان هدیه روز تولد ، اون الان تو اتاقته برو ببینش .
با چهره ای متحیر به سمت اتاقم رفتم
درو باز کردم وبا قامت بلد یه پسر بیست و خورده ای ساله رو به رو شدم -: هی تو کی هستی؟
روشو برگردوند و یه نیشخند بهم زد
×:تو تیلوری؟واو مامانت راست میگفت تو خیلی ظریف و همینطور سکسی هستی
موهای تنم با این حرفش سیخ شد
-: تو اتاق من چیکار میکنی؟
×: اوه بیب انقدر سرد باهام برخورد نکن کلی پول بابت تو به اون مامان لعنتیت دادم .
اول منظور حرفشو نفهمیدم ولی وقتی بهم نزدیکتر شد تک تک کلماتش بهم فهمونده شد .
-:ه...ه...هی ممن دوست دختر دارم
×:ولی الان تو مال منی من بابتت پول دادم پس اون دوس دختر مادر فاکرتو فراموش کن
بهم نزدیک شد ولی تا خواستم ازش دور بشم به تخت گیر کردم و افتادم روش. پسره لباشو لیسید و روم خیمه زد .
×: باورم نمیشه تو یه چنین مامان بی رحمی داری اون تو رو فروخته فقط بخاطر اینکه پول دراره و بابات ...
مکث کرد
×: اون کدوم گوری رفته؟
اشکام سرازیر شده بود . تلاش میکردم از زیر دستش در برم
-: و  ولم کن
جیغ زدم ولی اون بدون توجه به من لباسامو از تنم کند و شلوار خودشم در آورد .
-: نکن
اشکام دو برابر شده بود
شروع کرد به بوسیدنم . وحشیانه میبوسیدم و من دختر سیزده ساله ضعیف و نحیف ، فقط گریه میکردم. هر چقدر هم که تلاش میکردم ولی بازم بدون نتیجه میموند . گردنمو گاز گرفت و من جیغ زدم . اون یه عوضی به تمام معنا بود .
-:نکن
×:اوه بیبی دال من سر تو یه هزار دلار پول دادم
بعد  این حرف به سرعت واردم شد . جیغ خیلی بلندی کشیدم و گرمای مایعی که بین پاهام حس کردم، ترسوندم . ترس از اینکه من فقط سیزده سالم بود . با هر تکونی که خودشو توم میداد درد بدی تو بدنم میپیچید
×:اوه خدا من نمیفهمم چجوری اون دوس دختر هرزت تاحالا تحمل کرده و تو رو به فاک نداده
-:ولم کن
جیغ زدم و با مشت به سینش میکوبیدم ولی اون با یه سیلی ساکتم کرد 
جونی توی تنم نمونده بود و مثل آفتاب در هنگام غروب گرمای خودمو از دست دادم .
تنها چیزی که بعد اون سیلی یادم میاد این بود که درد بدی به گردنم وارد شد .
■■■■■■■■■■■■
چطور بود ؟
به نظرتون این تیلور لوس و ننر چطوریه؟

راستی این گردنبد تیلوره ☝به نظرتون اون مردی که به تی تجاوز کرد کیه ؟ هری؟ زین؟ یا

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

راستی این گردنبد تیلوره ☝
به نظرتون اون مردی که به تی تجاوز کرد کیه ؟ هری؟ زین؟ یا...
این پارت تقریبا خیلی مهم بود چون اتفاقای این پارت باعث شکسته شدن تیلور شد.
All the love💙💙

past tomarrow{+18}Where stories live. Discover now