part 11

248 9 0
                                    

(د.ا.ن مدیسون)
"نه نه خواهش میکنم"
دستاشو برای حفاظت از خودش بالا میاره ولی خیلی دیره، دیگع آب تمام بدنشو خیس کرده
"به حسابتون میرسم"
خنده دو پسر بیشتر میشه ولی وقتی یه سطل اب توسط دختر17 _16ساله روشون ریخته میشه فقط قهقهه دخترک نوجوون به گوش میرسه .
یه آن پسر روی دخترک میپره و دخترک رو زمین میوفته همزمان پسر دومی روی هر دو میپره .
"گیر افتادی ادلاین"
پسری که تقریبا همسن خودش بود اینو گفت . همزمان شروع کردن به خندیدن که ...
کایلی: اوه مدیسون بیچاره بازم غرق لذت های دیگران شدی .
خندید و آدامس باد کردشو ترکوند
-:دست از سرم بردار
سعی کردم با جدیت بهش بگم و روبه روش ایستادم
کایلی سرشو سمته دوستش رز چرخوند
کایلی:شنیدی رز. میخواد دست از سر شپشیش برداریم
رز:اوه بیچ حتی فکرشم نکن
اخم کردم. بدون توجه به حرفاشون رامو گرفتم تا برم یه گوشه دیگه اما ...
-:اون کتابو بهم پس
داد زدم
کایلی: اوه این چیه یه دفتر خاطرات؟
میخواستم بدوعم سمتشو کتابو ازش بگیرم ولی دوتا دوستاش یا بهتر بگم نوچه هاش منو گرفتن
-:ولم کنین
فریاد زدم
کایلی: خب ببینیم توش چی نوشته :
مامان عزیزم دوباره سلام این دومین کتابیه که دارم برات مینویسم و خب این کتاب در اصل مال خانم واتسونه . اوه راستی اگه بفهمه کتابشو کش رفتم...
دیگه نخوند و یه نگاه تحقیر آمیز بهم انداخت
کایلی: خب میریم صفحه بعدی :
مامان امروز میخواستم بعد مدرسه با پولایی که از فروش روزنامه بدست اورده بودم یه بسته شکلات بگیرم ولی راه یتیم خونه رو گم کردم و بعد ... بعد سر از یه کوچه متروک در آوردم اونجا یه مرد با دندونای از جنس طلا با نیشخند بهم خیره شده بودو...
سرمو پایین گرفتم یه قطره اشک از چشمم افتاد ولی من خودمو نجات داده بودم چیزی که تو اون کتاب ننوشتم
کایلی رفت سمت سطل آشغال و صفه اول دفترو کند
-:نهههه
کایلی: تو یه دزد
صفحه بعدیم کند
کایلی:یه یتیم بیچاره
صفحه بعدی رو هم تو داستاش مچاله کرد و تو سطل آشغال انداخت
کایلی:یه گدا
کایلی: و یه هرزه هستی
کایلی:تو و این دفتر فاکیت به یه جا تعلق دارید
سطل آشغالو نشون داد که حالا با برگه های دفتر من شده بود
سمت دوس پسرش رفت و یه فندک ازش گرفت یه برگه رو آتیش زد و بعد ...
تنهای تنها توی حیاط مدرسه نشسته بودم و به سطل آشغالی که در حال سوختن بود خیره شدم . بدون هیچ حسی . فقط و فقط تنهایی. به فکر اون دختره پانک ،کایلی افتادم . عوضی اشغال . سر کلاس رفتم .اوه چه جالب باید بغل کایلی بشینم . سر جام نشستم و سرمو روی میز گذاشتم . امروز دیگه واسم مهم نبود معلم مورد علاقه زیست شناسیم داره چی میگه ، فقط و فقط به یه آرامش نیاز دارم .
آخر زنگ داشتیم یه امتحان مسخره از بخش مغز و اعصاب میدادیم و من متوجه شدم کایلی داره تقلب میکنه . پس گفتم بزار یه بارم شده منم به حسابشون برسم .
-:خانم پارکر ؟
پارکر :بله مدیسون
-:بعضیا اینجا دارن تقلب میکنن
با چشمام به کایلی اشاره کردم و بعد برگه تکمیل شدمو به معلم دادم و از کلاس خارج شدم رفتم حیاط پشتی و زیر درخت بید مدرسمون نشستم و سرمو روی پاهام گذاشتم . میدونید چرا الان خونه نمیرم؟ چون من خونه ای ندارم و تو یه یتیم خونه داغون زندگی میکنم و اگه الان اونجا برم مطمئن باشید باید توالت تمیز کنم پس زیر درخت بید، جایی که سکوت آرامش بخش و تنهایی بهم هدیه میده میشینم . خب من دختریم که دیگه متاسفانه به کسی اعتماد نمیکنه و تنهایی بهترین گزینه برامه .
در آرامش تمام چشمامو بستم ولی صدای کایلی این آرامشو ازم گرفت.
کایلی:بخاطر تویه عوضی بابامو خواستن تا بیاد اینجا و حالا بخاطر تو حتما تنبیه میشم .
با سرش به دوتا نوچش علامت داد دستام محکم پشتم گرفتن و اجازه حرکت بهم ندادن
-:ولم کنین
کایلی اومد سمتم
کایلی:تازه قسمت لذت بخشش داره شروع میشه
آدامسشو باد کرد و بعد ترکوند
اومد سمتمو صورتمو نوازش کرد و یه مشت محکم به صورتم زد
-:وات د فاک! چرا میزنی؟
خون تو دهنمو تف کردم
کایلی:میدونی این بخاطر چی بود؟
خندید و محکم زد تو دلم . از درد نفسم بند اومد و صورتم جمع شد
کایلی: چون تو یه چغل(همون آنتن نمدونم چی بگم) هرزه هستی
مشت زد به سمت چپ صورتم .مثل همیشه عین یه دختر ضعیف سرمو پایین انداختمو حرفی نزدم
با دستش صورتمو گفتو خشن بالا آورد
کایلی: میدونی هرزه جون اگه دست من بود الان میکشتمت ولی...
چهرشو غمگین کرد
کایلی:حیف که تو یه آشغالی بیش نیستی و فقط باعث کثیف شدن دستام میشی.
نوچه هاش ولم کردن و من پرت شدم رو زمین.
کایلی روشو برگردونده بود و داشت میرفت
کایلی: درسشو بهش بدین میخوام جایگاه خودشو بفهمه.
دوست پسر و دوستش رز اومدن بالا سرم و با لگد به دل و صورتم زدن و من عوضی فقط اشک میرختم چون حتی قدرت ناله کردنم نداشتم...
■■■■■■■■
تادا اینم شخصیت جدیدمون ، یه دختر لوس بی دفاع ترسو ولی مهربون
چطور بود ؟
اگر دوستش داشتید ستاره زیبا را بلمسید

past tomarrow{+18}Where stories live. Discover now