part 2

747 25 0
                                    

هری: فاک .تی تو داری چیکار میکنی ؟
-: کاری که هردومون منتظرش بودیم
لبمو رو لبش گذاشتم . سعی کردم با بوسه های عمیق وحشیش کنم ولی...
-: چرا همراهیم نمیکنی ؟
هری: تو مطمئنی ؟
دوباره بوسیدمش و لبشو گاز گرفتم
-: اوه درتی من(dirty man) بیشتر از این منو منتظر نزار.
گردنمو بوسید . دستمو توی موهاش کردم و به سمت گردنم فشارش دادم
-: عاح هرری
نیشخندشو حس کردم. یهو بلندم کرد و من پاهامو دور کمرش حلقه کردم.
هری: مقصد بعدی اتاقه بیبی گرل
وقتی به اتاق رسیدیم از بغلش بیرون اومدم و پرتش کردم روی تخت
-: وقتشه که یکم منو بیشتر بشناسی
از زیر تاپم سوتینمو باز کردم .شلوارمو آروم در آوردم و با همون تاپ و شورت قرمز جلوش وایستادم
هری: منو آتیشی تر از این نکن
هلش دادم روی تخت و خودم رفتم روش .
ساعداشو گذاشته بود روی تخت و سعی میکرد بلند شه
-: اوه بیب یکم باهام راه بیا
آروم خودمو روش مالوندمو کم کم سرعتمو بیشتر کردم
هری: عاح تیلور تو یه دیوونه ای
لباشو رو لبام گذاشت و وحشیانه بوسیدم
سمت گردنم رفت و روش بوسه های خیسی گذاشت
هری: بگو چی میخوای ؟
-:میخوام همیشه پیشت باشم
جاهامون عوض شد و روم خیمه زد
هری: همه چی تقصیر خودته
لباسمو جر داد و با سینه هام بازی کرد و گازشون گرفت . ناخواسته ناله کردم . نیشخندی زد . روی شکمم لاو بایت گذاشت و رفت سمت رونم . رونمو گاز گرفت سرشو بین پاهام گذاشت و ... فاک زبون داغش به پوسی خیسم برخورد میکرد و کاری میکرد که اون دیک لعنتیشو بخوام توی خودم حس کنم . ضربان قلبم بخاطر لذتی که اون بهم میداد بالا رفته بود.
هری:اوممم تو خوشمزه ای
دستمو بردم بین موهاشو اونو کشیدم بالا . تو چشماش خیره شدم . داشت با اون چشمای خمارش ازم اجازه میگرفت . سرمو رو بالشت گذاشتم و بدنمو بهش نزدیک کردم . واردم شد و من از درد سرمو بردم تو گردنش و پشتشو چنگ انداختم .
هری: اوه تی تو خیلی تنگی
از روی لذت اسمشو با ناله صدا زدم
برای همین از سکس خوشم میاد توش درد و لذت باهم مشارکت میکنن ، چیزی که تو دنیای واقعی غیر ممکنه .
سرعتشو بیشتر کرده بود ،با سینه هام بازی میکرد و عمیق لبامو میبوسید
دوباره کمرشو چنگ زدم ولی اون دستامو برد بالای سرمو سعی کرد کنترل کاملی روم داشته باشه
ازم بیرون کشید و کنارم دراز کشید . رفتم سمتشو سرمو رو سینش گذاشتم . با دستم تتوی پرستوشو نوازش کردم .
هری : بگو بهم چی میخوای ؟
-: اوه کامان هری منکه بهت گفتم میخوام همیشه پیشت باشم
هری: داری دروغ میگی راستشو بگو
-: خیله خب باشه تو بردی ، منو وارد بندت کن تا همیشه در کنارت باشم
هری سریع بلند شد و رو تخت نشست
هری: نه! هرگز!
همه جا رو سکوت در بر گرفت ولی هری اجازه نداد فرمانروایی این اتاق به مدت طولانی دست سکوت باشه
هری: این واسه توی دختر خیلی خطرناکه
-: ولی من حاظرم این خطرو به جون بخرم تا با تو باشم
منم روبه روش نشستم
هری: حتی فکرشم نکن
از روی تخت بلند شدم و شلوارمو پام کردم .
کتم که روی پاتختی بودو برداشتمو تا بالا زیپشو کشیدم. رفتم سمت در و شروع کردم به حرف زدن .
-: تو که دلت نمیخواد دل منو بشکونی نه ؟
چهرمو حالت مظلومی در آوردم و بعد از اتاق خارج شدم
زیر لب شروع کردم به شمردن
-: یک ، دو ، س...
هری: تی...تی...تیلور ! باشه قبول
در حین دوییدن داشت شلوارشو هم پاش میکرد
نیشخندی زدم و وایستادم ، سریع رومو سمتش برگردوندمشو با حالت سوالی ازش پرسیدم
-: چی قبول؟
هری: باشه با رئیسم حرف میزنم تا تو رو وارد بند کنه . ولی این الکی نیس...
حرفشو قطع کردم
-: باشه پس تو کلبه25 میبینمت
از چهرش میشد تشخیص داد تعجب کرده که من از کجا نشونه قرارگاهشونو میدونم
-: بای
درو بستمو سمت بی ام وم (BMW) رفتم که به لطف اونچیزی که تو شرتمه ، وجود داره .
روشنش کردم و سمت خونم رفتم
-:هه پسره احمق
location:خونه
کلیدو تو قفل چرخوندم و وارد خونه شدم
-:لویی . لویی کدوم گوری هستی؟
داد زدم و به خونه که همه چراغاش خاموش بود نگاه کردم .
-: بهتر
وقتی متوجه شدم تو خونه نیست رفتم بالا و دفتر خاطرات تنها دلیل زندگیمو ، روی تخت خوندم .
این دفتر خاطرات 500 صفحه ای رو من هر روز بارها و بارها میخونم و همراش بارها و بارها اشک میریزم . اشکام روی کاغذای دفتر میریزه چون  اون دیگه نیست که از رو صورتم پاکش کنه ، چون اون نیست که کلمات الهام بخش از اون لبای سرخش بیرون بیاد ، آره  اشکهام حتی از خودمم تنهاترن چون دیگه هیچکس براشون ارزش قائل نیست حتی خودم . پس بزار ذره ذره به سمت تاریکی برن ، بزار آزادیو قبل از مرگشو ببینن ، بزار از تنهاییشون لذت ببرن .
با صدای شکسته شدن پنچره اتاقم دست از خوندن خاطرات برداشتم .

past tomarrow{+18}Место, где живут истории. Откройте их для себя