part 8

279 8 0
                                    

بنگاه دار: بفرمایید اینم از اسنادتون ، فقط خانم هیل مطمئنید میخواید خونه رو با نصف قیمت بفروشید؟
-: اوه البته من چاره دیگه ای ندارم . چه بخوام چه نخوام با قیمت واقعی اون خونه ،کسی حاظر نیست یه صحنه قتلو بخره .
پایین برگرو امضا کردم و از بنگاه بیرون اومدم
با گوشیم کارای واریز پولو (برا لویی) انجام دادم
دستامو دو طرف فرمون گذاشتم و سرمو به فرمون تکیه دادم.
خب تنها جایی که بهش خونه میگفتمو از دست دادم و حالا عین آواره ها تو ماشین بی ام وم بیکار نشستم .
تصمیم گرفتم برم سمت اون سوپرایز مذخرف هری تا اینکه عین دیوونه ها به مردم ذل (درسته آیا؟) بزنم .
location: 25کلبه
با کلیدی که هری داده بود درو باز کردم و وارد خونه شدم . به منظره تاریک روبه روم نگاهی سطحی کردم ولی همون نگاه باعث شد حظور شخص دومی رو هم حس کنم.
پس آغاز ماجرا های جدید از طرف زد(z) مرموز اینه؟ دوباره آدم فرستاده تا منو کله پا کنه ؟
با خودم شروع کردم به حرف زدن .
+:به چی فکر میکنی بیبی دال؟
با شنیدن صداش بدنم بی حس شد . یه قدم عقب رفتم و سعی کردم چهره ای که حالا حالت تعجبی به خودش گرفته رو پنهان کنم
-: لی... لی... لیام ...!
صدام میلرزید و هر لحظه ممکن بود بغضم بشکنه
لیام:  دلم برا دختر محبوب و به درد بخور جاستین تنگ شده بود .
یه قدم جلو اومد و منم یه قدم عقب رفتم
-: جلو نیا
داد زدم و دستامو جلوی صورتم گرفتم
لی: اوه من شنیده بودم دخترک قصه ما قوی تر از این حرفاست
دخترک قصه ما در آغوش خودش مرد و کسی نفهمید ، دخترک ما بعد از مرگش هم رد جای خیس گریه هاش معلوم بود اما کسی ندید ، دخترک گریه کرد ، جیغ کشید ، التماس کرد اما کسی نشنید ، دخترک زیر دستای بزرگ تو خورد شد اما کسی حس نکرد ، دختر دور شد اما باز هم گیر حصار دست های تو افتاد .
لی: اوه دال فیس من تحمل این همه دوریو ندارم بیا نزدیک تر
-: تو اینجا چیکار میکنی ؟
تمام قدرتمو جمع کردمو ازش پرسیدم
لی:شاید اینجام تا گذشته رو یکم مرور بکنم
سکوت کردم
لی: مثلا اون روزی که من خودمو توت فرو میکردم و تو ناچار بودی اسم جاستینو صدا بزنی .
چشمامو بستم و بازم هم ساکت موندم
لی: یا مثلا روزی که تحدیدای منو در مورد عشقت که الان چندین متر زیر خاکه ، جدی نگرفتی .
نفس بکش تیلور ، نفس ... هیچ اتفاقی نمیوفته
لی: اوه یا اون روزی که باربیت تو رو به یه مشت معتاد فروخت و...
یه قطره اشک از چشمام افتاد پایین دستامو مشت کردم
-: خفه شو خفه شو تو چی میخوای؟
لی: بهم بگو یادته اون روزیو که باربی گفت حاظره نیست دیگه ببینتت
بی توجه به حرف من دوباره ادامه داد
لی: من بارابارا پالوین یه احمق به تمام معنا بودم که با تو وارد یه رابطه شدم . همه میدون رابطه داشتن با یه هرزه چجوریه . هیچ پایان خوشی نداره .
صداشو زنونه کرد
فک منقبض شدم به دندونام فشار میاورد و هر لحظه احتما شکستنشو میدادم . دستامو توی موهام مشت کردم
لی: چه ساده رئیس برای رسیدن به خواستش اونو ازت دور کرد و تو رو تحدید به کشتنش کرد و تو چه ساده گول همه اینا رو خوردی . چون ... چون ... اوه کامان تو حتی بعد از اینکه فهمیدی باربی یکی از زیر دستای جاستینه و همه اتفاقات زندگیت برنامه ریزی شدس بازم عاشقانه به باربی خیره شدی.
بدنم لرزید و حس تو خالی بودن بهم دست داد
لی: تو باور کردی باربی جونت مرده ، تو بالای قبرش زجه زدی ، در صورتی که اون چندین مایل اونور تر در آغوش جاستین بود . تو ...
صدا ها گنگ شد .
روی دوزانوم افتادم
باربی! صدای خنداهاش تو گوشم پیچید . گرمای لمس دستش رو روی بند بند انگشت هام حس کردم . بی اراده لبخند زدم
-: باربی باربی زندس
لبخندمو بزرگ تر کردم و اجازه دارم اشکهام با شدت خودشونو رها کنن
-: باربی زندس
بلند خندیدم
-: اون زندس لعنتی اون زندس
گونم خیس شده بود
قهقه زدم اما طولی نکشید که تقریبا روی زمین سجده زدم و قهقه هام تبدیل به هق هق شده بود .
-: اون زندس زندس
فریاد زدم
-: باربیییییییی من دوست داشتم
توجهی به تیری که سرم میکشید نکردم
-: لعنتی تو زنده ای عزیزم
بلند شدم و رفتم پیش لیام.
-: منو ببر پیشش منو ببر پیشش میخوام چهرشو ببینم میخوام بفهمم اون از قصد اینکارارو کرده یا اینکه بازم گول بازی های شما رو خورده 
نفسام نامنظم شده بود پس از لیام دور شدم تا بتونم نفس بکشم
(د.ا.ن لیام)
یقمو گرفت و تو صورتم فریاد زد .
کم کم ازم دور شد انگار که من محکم هولش داده بودم . نفس نفس میزد و در کثری از ثانیه چشم های تیله ایش بسته شد .
-: تیلوررررر
داد زدم و دوییدم سمتش تا بگیرمش . سریع دستامو زیر زانو و گردنش گذاشتمو بلندش کردم
-: وای نه نه نه زیاده روی کردم منو ببخش
■■■■■■■■
هلوو!
خب اول از همه فک کنم فهمیدید که تیلور بایسکشواله .
دوم برای دفاع از شخصیت تیلور داستان باید بگم اون لوس نیس و مشکل عصبی داره و هر دفعه که خیلی ناراحت یا عصبانی یا از نظر احساسی ضربه میخوره دچاد حمله عصبی میشه پس ... اون لوس نیست
سوم قرار نیست به این زودیا در مورد جاستین چیزی بفهمید .
و چهارم... هی چطور بود ؟ اگه خوب بود ستاره را بلمسید و اگه بد با کامنتاتو منو متوجه نقصام بکنید
دوستون دارم
All the love💝

past tomarrow{+18}Where stories live. Discover now