( د.ا.ن هری)
بعد از اون دعوای مذخرف بین من و تی اونم سر هیچی و دیدن عوارض مصرف اکستازی * رو تیلور، عملا دیگه توانی برام نمونده بود . من لعنتی تو داستان اشتباهی گیر افتادم و هیچ راه فراریم ندارم . من یه پسر لوس با یه زندگی پر گل و بلبل بودم که با حماقت خودم تو این چاه تقریبا بی پایان افتادم . تمام خواسته ای که من از تیلور دارم اینه که تا یک سال با من باشه و عشق بینمون رو باور کنه و در آخر من بتونم از شر تمام بلا هایی که غرور مسخرم باعثش شده ، خلاص شم ولی حیف حیف تمام تلاش های من آخرش به دعوا با این هرزه ختم میشه
روبی: باید اونجا می بودیو مرگ اون اد عوضیو میدی
صدای اون دختر بی احساس رشته افکارمو بهم زد .
از پشت رو مبلی که نشسته بودم پرید ،پاهاشو رو پاهام انداخت وسرشو با آرامش رو دسته مبل گذاشت
-:کی اد رو کشت؟
پوزخندی زد
لویی: کی میتونه جز زین همچین کاری بکنه ؟
به لویی و تروی خیره شدم .یه دست تروی دور گردن لویی حلقه شده و بود و یه دستش بازویی که دور کمرش قرار داشتو گرفته بود.
کنارش نایل نشسته بود و زین ... اون رو مبل سلطنتیش نشسته بود
-: اد یه دختر باز عوضی بود
بعد از یه سکوت طولانی مدت اینو گفتم
کارا: که با کشتنش قراره حسابی تو دردسر بیوفتیم
زین: فراموش نکن تمام دوربینا رو از کار انداخته بودیم .
لیام : و منم تمام نگهبانارو کشتم
کارا: در هر صورت شما همه جوره آماده باشید با یه گلوله وسط مغز اد ما از شر اون خانواده راحت نمیشیم
روبی: حالا میخوای چیکار کنی زین ؟ تمام کوکایینا تقلبی بودن و حالا هم که اد مرده عملا ما ضرر کردیم
زین: به همین راحتی تموم نمیشه تک تک اعضای اون خانواده مذخرف به بردگی ما در میان و ما به راحتی از شر پلیس راحت میشیم
روبی با تعجب به زین خیره شد
روبی: پلیس ؟ پای پلیسو چرا وسط کشیدی ؟
زین : به نقشه خیلی خوب برای اون خانواده متقلب کشیدم
حوصله درک کردن حرفای اونا رو نداشتم
لویی: گایز من باید یه نفرو بهتون معرفی کنم
وقتی متوجه شدم اون یه نفر تیلوره از جام پریدم
-: الان نه لو ...
لویی: چرا؟
بهش چی بگم بگم که الان تی بخاطر مصرف اکستازی بیهوشه؟ اوه خدا چرا هرزه ترین آدم گیر من افتاد
-: اممم ... خب ...چون چون اون خوابه
همه شروع کردن به خندیدن
زین: و چون دوست دختر زیبای شما در خواب ناز تشریف دارند ما نباید بدونیم کی وارد خونوادمون شده؟
با اخم غلیظ و دستای مشت کرده به زین پریدم
-:آقای مالیک گمونم شما تو این چند وقت از همه بیشتر تیلور رو شناختین درست نمیگم نه؟
تیلور: اینجا چه خبره ؟
به بحث کردن خاتمه دادم و رفتم پیش تیلور
-:عزیزم بهتری؟
کنار گوشش زمزمه کردم
خندید
تی: به گمونم
زین : خب فرشته زیبات هم از خواب بیدار شد وقت معرفیه
بعد شنیدن صدای زین اخماشو تو هم کشید و با انزجار منو کنار زد
تی:تو...
عصبانیت توی چهرش به سادگی قابل تشخیص بود
ولی کاری که کرد دور از انتظار همه ما بود
(د.ا.ن نویسنده، یعنی خود خود بندهD:)
هر لحظه بیشتر اخم میکرد طوری که کم کم ابروهاش به هم رسیدن و همدیگرو نوازش کردن
تی: تو...
عصبانیتی غیر قابل کنترل تو صداش موج میزد و با کاری که کرد تمام بیننده های اون صحنه رو تو سکوتی مملو از شک فرو برد.
زین چندین متر از شدت ضربه مشت دستای تیلور به عقب پرتاب شد و روی زمین افتاد ولی لبخند زیبا و ستودنیش از روی چهرش پاک نشد
همه نگاه ها به سمت تیلوری که حالا داشت با لبخند به شاهکارش چشمک میزد ، برگشت.
تی:این لازم بود آقای مالیک
قهقهه زین سکوت عجیب خونرو شکوند
تیلور سمت زین قد برداشت و با خونسردی دستشو سمت زین گرفت . تیلور به هیچ عنوان شباهتی به چند دقیقه قبلش نداشت و همین همه رو از جمله هری متعجب تر میکرد .
زین با لبخند دست تیلورو گرفت و سریع از روی زمین بلند شد . دستشو دور گردن تی حلقه کرد و رو به بچه های خونواده کرد
زین: این شما و این تیلور هیل عضو جدید خانواده
هیچکس جوابی نداد چطور ممکن بود زین مالیک مغرور به یه دختر اجازه بده با مشت دکور صورتشو بهم بزنه ولی چیزی نگه در صورتی که صبح پدر خونده یکی از بزرگ ترین بند ها رو بخاطر نیشخند مضحک رو لبش کشته ؟
هیچ کس دلیلش رو نمیدونست جز خود زین و تیلور ...
YOU ARE READING
past tomarrow{+18}
Fanfictionفردای من گذشته زندگیمه که همیشه با سکس و شامپاین به پایان میرسه . بعد از تو معنی عشق همراهت چندین متر داخل خاک دفن شد و من... من شدم تیلور هیل سو استفاده گر ترین هرزه، توی این دنیای خاکی ...