part 16

229 9 4
                                    

(Next week )
هری: این لعنتی واقعا خواستنیه .
دستشو روی رون پام که حالا یه خنجر مشکی روش قرار داشت، کشید
خندیدم. از روی هری بلند شدم و کنارش دراز کشیدم .
-: حداقل جاش بهتر مال توعه
دستشو دور بدن لختم حلقه کرد و خندید
هری: تو جای بهتری سراغ داری؟
-:آره مثلا پایین وی لاینت
دوباره و بلندتر خندید.
لبه تخت نشستم و موهامو با برسی که روی پاتختی بود، شونه کردم.
هری از پشت بغلم کرد و شروع به بوسیدن گردنم کرد
سمتش برگشتم که یهو در باز شد و تروی پرید تو
تروی: تیلور میخواستمممم...
تا مارو دید از اتاق زد بیرون و درو بست
تروی: شرمندههههه
از پشت در داد زد
خندیدم و لباسام که رو زمین بودو پوشیدم
*****
روی مبل نشسته بودم و هری رو پاهام خوابیده بود . دستمو تو موهای نرمش فرو بردم و آروم نوازشش کردم
-: هری...
تقریبا روی پاهام خوابش برده بود
هری: هوممم؟
-: تاحالا بهت گفتم موهات چقدر نرمه؟
لبخند بی جونی زد
هری: نه والا تو که اصلا از کمر به بالا رو کاری نداری
خونه به طرز عجیبی خلوت بود و ما فقط وسط حال بودیم
-: گوگولی مگولی اگوری پگوری قورباغه من
لپاشو گرفتم و کشیدم شک شد ولی بعد روی دستام زد
هری: چته روانی ؟
-:بیا اینم ابراز عشق
سمت لباش رفتم و آروم بوسیدمش
صدای سرفه یه نفر مارو از هم جدا کرد
زین: ببخشید که میپرم وسط عشق بازیتون ولی همین حالا بیاید اتاق کار من
هری چشماشو چرخوند و پشت سر زین راه افتاد . وارد اتاق زین شدیم  و روی دوتا صندلی خالی نشستیم
زین: امروز متوجه شدم بندی که به رهبری اد به پا شده بود ،از هم پاشیده و چند نفر از این خانواده فرار کردن . کارا ، لیام، لویی و نایل و سوفی شما باید با من بیاید تا بریم و اون موشای کوچولی عوضیو گیر بندازیم . به لطف روبی رد  دو مرد و یه زن رو گرفتیم این سه نفر توی جای جای شهر   بوستون قایم شدن . به محض اینکه ما راه افتادیم گروه دوم یعنی هری ، روبی ، تروی و تو تیلور  باید برید و مدارکی که مربوط به اطلاعات شخصی ماست رو پیدا کنید البته بهتر بگم تو باید پیدا کنی تیلور .
-: چی چرا من؟
زین: تو چند بار خودتو به ما ثابت کردی هاع؟
-: اممم...
زین: پیدا کردن مدارک و رانندگی بر عهده تیلوره
روبی: اما زین تیلور...
زین حرفشو قطع کرد
زین: سریع تر برید آماده بشید دست از پا خطا کنید به مجازاتی که لایقتونه میرسید
با اخم از اتاق خارج شد
روبی با خشم به سمت من اومد و انگشت تهدیدشو جلو آورد
-: ببین تازه وارد اگه کارتو درست انجام ندی من خودم به شخصه...
پوزخندی زدم و انگشت تهدیدشو گرفتم.
آروم بلند شدم ولی بعد سریع انگشتشو برگردوندم و دادش هوا رفت
-: اوه بیچ فراموش نکن من کیم و اگه یک بار دیگه ...
انگشتشو بیشتر فشار دادم
-: تهدیدم کنی کاری میکنم از زنده بودنت پشیمون بشی
به عقب هولش دادم
جو خیلی سنگین شده بود و همه تو سکوت با تعجب بهم خیره شده بودن .
از اتاق بیرون رفتم و وارد اتاق خودمون شدم . لباسامو در آوردم و یه شلوار مشکی و یه بلیز آستین بلند مشکی پوشیدم .
هری: خیلی تند پیش رفتی
سکوت رو شکست و باعث شد من جیغ بزنم
-:فاک یو بیچ . یه دری بزن لاقل
هری:ببخشید ولی تو کار خیلی بدی کردی
-: اوه جدی من عذر میخوام ددی باید میذاشتم اونجا با حرفاش به فاکم بده
هری:نمیگم ساکت وایستا ولی لاقل یکم آروم تر باهاش برخورد میکردی
-:تمومش کن من هرجوری دلم بخواد با هر کسی حرف میزنم
داد زدم
هری: باشه باشه آروم باش
نفس عمیقی کشیدم
و رفتم طبقه پایین
****
-:وهووو اینجا رو
به ماشینای شیکی که همه در حد نو بودن خیره شدم .
تروی: سوار ماشین من بشین از همه سریع تره
سوار شدیم .من به عنوان راننده بودم. هری جلو نشسته بود و روبی و تروی عقب .
بیست دقیقه گذشت تا به سازمان اف بی ای رسیدیم .
روبی: بپیچ به اون کوچه
با دست کوچه رو بهم نشون داد
-: اون؟ اون که بن بسته
روبی: در اضطراری تو اون کوچست
پیچدم به داخل کوچه و روبی لپ تابشو در آورد.
روبی: باید صبر کنید تا بتونم از اینجا دوربینا رو حک کنم  .
هری: سریع کلاهاتونو بپوشین به محض اینکه دوربینا خاموش شدن 15 دقیقه فرصت داریم تا وارد ساختمون بشیم. تروی ،تو دم در وایستا و حواست به بیرون از ساختمون باشه . روبی و تیلور شما سریع برید تو اتاق بایگانی و اطلاعاتو تو فلش برزید منم میرم اتاق حراست(جایی که دوربینا قرار دارن) تا مامورایی که تو شک قطع شدن دوربینان رو سر به نیست کنم و بعد دیگه اون اون زنگ خطر فشرده نمیشه
گوشی هایی که هری داد و تو گوشمون کردیم و کلاهامونو پوشیدیم .
روبی: غیر فعالسازی دوربینا تا سه دو یک ...
سریع از ماشین بیرون پریدم . استرس داشتم چون توی باند قبلیم به هیچ عنوان با پلیس سر و کله نمیزدیم . وارد ساختمون شدیم و از پله های اضطراری بالا رفتیم تا بالاخره به طبقه سوم رسیدیم
روبی: اینجاست
زیر لب گفت
به دیوار تکیه دادیم
آروم سمرمو از دیوار جلو تر بردم و وقتی مطمئن شدم کسی نیست راه افتادم .پاورچین پاورچین  به انتهای سالن رفتیم.
به در اتاق بایگانی رسیدم ، روبی ساعت چک کرد
روبی: پنج دقیقه(فرصت هریو میگه برای اینکه بره بالا و مامورارو بکشه)، اتاق حراست طبقه دهمه .
یه وسیله ای رو برای حک کردن رمز در اتاق روی قفل گذاشت و چند ثانیه بعد در کشویی و آهنی اتاق باز شد . سریع پشت کامپیوتر پریدم و وارد اطلاعت ذخیره شدش رفتم . فلشو به کامپیوتر زدم و اطلاعاتو کپی کردم
روبی روبه روی در داشت به بیرون نگاه میکرد
روبی: سه دقیقه. تی عجله کن
-: هنوز پنچاه درصد کپی شده
صدای هری تو گوشم پیچید
هری: کار نگهابانای اینجا تمومه
صدای کلفت یه مرد حواسمو پرت کرد
مرد: کسی اونجاست ؟
روبی اومد داخل و با استرس به من نگاه کرد 
روبی: عجله کن
زمزمه کرد
ترسیده بودم اونم خیلی زیاد
-:نود و سه
روبی: این مرد از کجا پیداش شد .
مرد: گفتم کسی اونجاست؟
روبی: چاره دیگه ای نداریم .
رفت بیرون و خیلی غیر منتظره به اون مرد شلیک کرد . صدای گلوله تو کل طبقه پیچید
روبی: تی الان مامورا میان
به صفحه نگاه کردم صد در صد شده بود
هری: زود تر فرار کنین حدود پنچ شیش نفر دارن میان سمت شما . تو ماشین میبینمتون
فلشو در آوردم و دوییدم بیرون ولی فلش از دستم افتاد روبی هم پشت سرم بود .
-: شیت فلش
میخواستم برگردم که...
مرد: اینجا چند نفر دارن به اطلاعات دست میزنن سریع نیرو اعظام کنید
صدای آلارم همه ساختمونو گرفت و تمام درا به صورت اتوماتیک بسته شدن . روبی پاشو لای  در گذاشت . صورتش جمع شد و قسم میخورم صدای خورد شدن استخوناشو شنیدم
مرد: به نام قانون ایست
خشاب اصلحمو پر کردم
-: هواتو دارم
گولوله های پی در پی میزدم . به روبی نگاه کردم
روبی فلش توی دستش بود و روی زمین افتاده بود همه اتفاقا خیلی سریع افتاد تو کمتر از دو دقیقه .
روبی: فکر کنم پام شکسته
دستمو زیر کمر و پاهاش گذاشتم و بلندش کردم . سریع شروع کردم به دوییدن و پله ها رو پایین رفتم طبقه آخر چند مامور بود که روبی همرو با دوتا کلتش کشت .
-: لعنتی سنگینی
دردناک خندید
روبی: یک یک شدیم .
خندیدم و سریع تر دوییدم
بیرون رفتیم ولی ماشینو ندیدم
با تروی ارتباط برقرار کردم
-: تروی کدوم گوری هستی؟
تروی: اونجا میموندم دستگیر میشدم چند کوچه پایین تر اومدم
-: شیت
شروع کردم به دوییدن
روبی: هری کجاست ؟
با شنیدن اسمش یخ کردم
-: لعنتی لعنتی اون هنوز توعه  باید برگردیم
روبی: نه اون تا الان قطعا دستگیر شده و اینجوری
صداش از پشت سرمون شنیده شد
هری: من اینجام
-: اوه خدا رو شکر فکر کردم که داخلی
روبی رو از دستم گرفت و با شتاب بیشتری دوییدیم تا بالاخره به ماشین رسیدم
روبیو عقب گذاشتیم و سریع راه افتادیم .
همه چی آروم شده بود که تروی بد ترین چیز ممکنه رو گفت
تروی: دارن تعقیبمون میکنن
پامو رو پدال گاز گذاشتم و با آخرین سرعت حرکت کردم به اتوبان رسیده بودیم
تروی : هنوزم هستن
-: شیت
-: هری بیا جای من بشین
هری: چجوری ؟
-: بشین
پنجررو پاین کشیدم و روی در نشستم
هدف گیری کردم و شلیک کردم درست خورد به تایر ماشین و از راه منحرف شد  وبه ماشین دومی خورد . حواسم به ماشین سومی نبود و پلیس از تو ماشین بهم شلیک کرد ولی تروی با شلیک کردن به تایر ماشین اونو از جاده منحرف کرد و تیر پلیس خطا رفت .
میخواستم بیام پایین که یهو هری فرمونو چرخوند و وارد یه خیابون فرعی شدیم . یکم مونده بود تا بیافتم ولی خودمو به سمت داخل ماشین پرت کردم
اومدم داخل و فرمونو گرفتم
به هری پریدم
-: کم بود بیافتم هری
سرعتمو زیاد کردم  و وارد اتوبان دیگه ای شدم و کم کم از شهر دور شدیم . آدرنالین بدنم کمتر شد و نفس عمیقی کشیدم .
با لبخند به هری نگاه کردم ولی...
-: هریییییییی!؟...
□□□□□□□
یوهاهاها😈
اینم یه ژانر نیمچه اکشن 1400تا کلمه نوشتم . ببینید چه دختر خوبیم . شما هم ووت و کامنت یادتون نره . بوس
قرار نبود این پارت اکشن بشه ولی گفتم یکم آدرنالین براتون خوبه در هر صورت اتفاقاتی که قبل از این باید می افتاد رو پارتای بعدی مینوسم . روند داستان طوریه که شما اول کاملا با شخصیتا آشنا بشید وبعد یهو تمام شخصیتا برای نجات جونشون بجنگن .
Love,Daiana

past tomarrow{+18}Where stories live. Discover now