نامه سوم: ادام بيس

1.1K 216 47
                                    

" جين عزيزم،
هيچكس از همون اول قوي نيست.
شايد بايد نامه رو با احوال پرسي شروع مي كردم ولي بلافاصله بعد از خوندن نامه ات، اولين چيزي كه دوست داشتم برات بنويسم اين بود.

اين كه انسان ها ذره ذره قدرتمند مي شن و مهارت كسب مي كنن خودش از هزاران دليلي كه چرا زندگي زيباست.

بذار يه خرده از نوجووني خودم بهت بگم؛
اون موقع ها هميشه درحال برنامه ريزي بودم. خيلي پيش مي اومد كاري كه دوست دارم رو همون لحظه انجام بدم. يا زندگيم دست خودم نبود يا سنم مناسب نبود يا فقط نمي شد.
هميشه رو كاغد مي نوشتم، مي نوشتم وقتي بيست سالم شد اين كار رو مي كنم، ٣٠ سالم شد فلان كار. فكر مي كنم اين خيلي بين نوجوون ها عاديه. يادمه خواهرم موقع امتحان ها هميشه براي تعطيلات تابستونه اش كلي برنامه ريزي مي كرد ولي هيچكدوم رو انجام نمي داد. اين كاملا عاديه و نشون دهنده اميد انسان در شرايط سخته.
طبيعيه كه فردايي بهتر رو جوري كه دقيقا خودت مي خواي باشه برنامه ريزي كني. فرق من اين بود كه فكر مي كردم وقتي به يه سني برسم زندگيم كاملا مال خودم مي شه، شايد بهتره اينجوري بگم چون زندگي همه مون متعلق به خودمون هست، فكر مي كردم از يه جايي به بعد مي تونم ازادي شخصي داشته باشم، مي تونم هرجور كه دلم مي خواد زندگي كنم، الان كه تقريبا سي سالمه احساس مي كنم ما هميشه دربنديم، آزادي شعاري بيش نيست.
دربند بودن جزوي از زندگيه. اشتباه من اين بود كه فكر مي كردم تمام درگيري هاي ذهنم در اينده درست مي شه پس ناديده شون مي گرفتم. اشتباه من اين بود كه همه اش دوست داشتم فرار كنم در صورتي كه بايد ياد مي گرفتم قبول كنم. حقيقتا قبول كردن چيزها همون جوري كه هست سخت ترين كاريه كه انسان در سن بلوغ انجام مي ده و من هميشه اين موضوع رو ناديده گرفتم.
رويا پردازي كردم و رويا پردازي كردم. از اين بخش پشيمون نيستم، اون روزها رويا تنها چيزي بود كه باعث مي شد بتونم ادامه بدم. وقتي كوچيك ترين تصميم هاي زندگيت رو خودت نمي توني بگيري و همه درباره بايد هاي زندگيت اظهارنظر مي كنن و برنامه زندگيت و ساعت خواب و بيدار شدنت رو چيدن، تنها راه فرار روياست.

جين، اگه تصميم مي گيري بري لب دريا بشيني، بري ماهيگيري، يه كتاب بنويسي، فيلم بسازي يا هر كار ديگه، سعي كن همون موقع انجامش بدي چون بعد ها ممكنه دريايي براي ماهي گرفتن وجود نداشته باشه يا تو همون تويي نباشه كه اون كلمات رو مي نوشته. يا شرايط اطرافت عوض مي شن يا خودت.

فيلمي كه برام فرستاده بودي رو براي اولين بار ديدم و وقتي معلم داشت براي بچه هاي كلاس حرف مي زد اشك ريختم و لبخند زدم. راستش هيچوقت معلمي نداشتم كه از اين حرف ها بهم بزنه و اون لحظه با تمام وجودم مي خواستم بغلش كنم و ازش تشكر كنم كه به كودكان و حقوقشون اهميت مي ده و بعد دلم خواست كارگردان رو بغل كنم ولي هنوز همچين معلمي رو نديدم و تروفو هم مرده.

جين عزيزم، خوش حالم كه به من اعتماد داري و چيزي كه تو قلبت هست رو برام مي نويسي. در رابطه با ترست بايد بگم تو تنها تصميم گيرنده اي. نذار اين افكار اذيتت كنن. ادم اگه واقعا چيزي رو دوست داشته باشه هر چي بيشتر درباره اش بدونه بيشتر هيجان زده مي شه و بيشتر علاقه مند مي شه. شايد در رابطه با دوست داشتن ادم ها اينجوري نباشه ولي در رابطه با حرفه معمولا اينجوريه. حتي اگه واقعا اون قدر تنوع طلب باشي هم مهم نيست. مي توني هي از يه شاخه بپري به يه شاخه و درباره چيز هاي مختلف بدوني. حتما كه ادم نبايد همه ي انرژيش رو يه چيز بذاره.
مهم نيست رو چند تا شاخه مي شيني، مهم نيست اگه رو چند تا شاخه خونه داري يا فقط رو يه شاخه مي شيني، مهم اينه كه رو اون شاخه احساس ارامش كني و احساس كني كه خودتي و يه شاخه داشته باشي كه هر وقت بقيه شاخه ها خيس، دور بودن يا حتي شكستن بهش پناه ببري.

راستش ترجيح مي دم در رابطه با شعر رو در رو باهات حرف بزنم تا اولين چيزي كه مياد تو ذهنم رو بگم و اولين چيزي كه مياد تو ذهنت رو بشنوم.

ويويان ماير از اون عكاس هاست كه عكس هاش ادم رو به خودش خيره مي كنه و باعث مي شه ادم فكر كنه، راستش به نظرم اين يعني الهام گرفتن واقعي. برام مسخره است كه ادم ها كلي عكس مختلف مي بينن و بعد يه عكسي شبيه اون مي گيرن و مي گن الهام گرفتن. الهام گرفتن يعني وقتي من به عكسي كه تو برام از ويويان ماير فرستادي نگاه كردم براي چند دقيقه فكر كردم و فكرم پر شد از چيزهاي مختلف و بعد نقاشي كشديم كه هيچ ربطي به عكس نداشت. عكس باعث شد ناخوداگاهم روي چيزي تمركز كنه كه من از وجودش توي ذهنم هيچ اگاهي نداشتم.
اين ها رو به كسي نگفته بودم و خوش حالم كه داري اين ها رو مي خوني. جين، خيلي زياد متشكرم كه حرف هام رو مي خوني، مي خوام ياداوري كنم كه من هم همون قدر بهت نياز دارم كه ممكنه تو نياز داشته باشي.

عينكت خيلي خوشگله و خيلي بهت مياد. جداً خيلي دوست داشتنيت مي كنه.

برات از گلدون جديدت نقاشي كشيدم. اميدوارم خوشت بياد.

كتاب زماني كه يك اثر هنري بودم از اشميت رو برات پست مي كنم، شايد قسمت هاي اخرش رو زياد دوست نداشته باشي و مطمئنم عاشق چند قسمت اولش مي شي.

مراقب خودت باش و زود برام نامه بنويس.
هـ.الف. "

Art of LegsOnde histórias criam vida. Descubra agora