ماشين هري يه ماشين كلاسيك سفيد بود، من زياد از ماشين ها سر در نميارم ولي خب ارم بنز رو مي شناسم.
به محض اين كه تو ماشينش نشستيم ازش پرسيدم مدل ماشينش چيه.
" Sl 280 ، مدل ١٩٧٠ "
اون با لبخند گفت و انگار خيلي مشتاق بود كه در باره ماشينش حرف بزنه." سه سال پيش وقتي بيست و پنج سالم بود از يه نمايشگاه ماشين هاي كلاسيك خريدمش. "
نفسم بريد، اون اصلا بهش نمياد كه بيست و هشت سالش باشه! من فكر مي كردم شش-هفت سال از من بزرگ تره ولي اون دوازده سال بزرگ تره!بعد براي چند دقيقه كسي چيزي نگفت تا اين كه اون پرسيد :
" چه كافه اي مي خواي بري ؟ "
لحنش خيلي سرده.
برگشتم و بهش نگاه كردم، اخم ظريفي رو صورتشه و رو جاده تمركز كرده ." فرقي نداره، ولي وقتي داشتم ميومدم فكر كردم كه بريم 'مگس هاي آبي ' "
لحن من خيلي زنده تره. صداي من خيلي جون داره در صورتي كه اون مثل يه ربات بي حس حرف مي زنه." ما اونجا نمي ريم . "
اوه." چرا؟ "
" چون من نمي دونم اون كجاست و من جاهاي بهتري مي شناسم. "
يه لبخند خيلي كوچيك زد و پيچيد به سمت راست ." مي شه راديو رو روشن كنم؟ "
با ترديد پرسيدم. نمي دونم چرا. فقط مي دونم ته دلم احساس خوبي ندارم و اضطراب دارم .اون جواب نداد ولي دستش رو برد جلو و بعد راديو رو روشن كرد .
صداي ادل، خواننده انگيليسي تو ماشين پيچيد.چند دقيقه بعد ما جلوي يه كافه بودم، كافه اي كه نيمكت هاي چوبيش تو پياده رو بودن و به جز دو نفر كه روي نيمكت هاي متفاوت نشسته بودن كسي اون جا نبود.
هري عينك آفتابيش رو در اورد و روي يكي از نيمكت ها نشست و منم رفتم رو به روش نشستم.
يه خانم كه كفش هاي پاشنه بلند گلگلي پوشيده بود اومد سمتمون.
گفته بودم اولين جايي كه بهش دقت مي كنم پاهان؟ من يه وسواس بزرگ روي پاها و كفش ها دارم.قبل از اين كه اون بتونه حرف بزنه و بپرسه كه ' چي ميل داريد '
من با هيجان پرسيدم :" مي تونم از پاهاتون عكس بگيرم ؟ "
تقريبا داد زدم . اون پاهاي تپل و سفيد داره كه با كفش هاي پاشنه بلند گل گلي كه دور مچ پاش بسته شده ، پوشيده شده .
صداي خنده هري رو شنيدم و بعد صداي اون خانم رو." استايلز منظور اين بچه چيه؟ "
اون با تعجب پرسيد. خوشم نمياد بچه صدام مي كنن.
برگشتم به هري نگاه كردم كه يه نيشخند رو صورتش داشت." اسمش جينـه، اون از پاها خوشش مياد و از پاي غريبه ها عكس مي گيره و بعد به يه قهوه مهمونشون مي كنه. "
اون خانم كه انگار حتي بيشتر از قبل تعجب كرده بود سرش رو بر گردوند و به من نگاه كرد." مي تونم ؟ "
با نا اميدي و خواهش درخواست كردم." اوه البته "
اون گفت و بعد لبخند زد .دوربين پلورايد قهوه اي مدل هزار و نهصد و هفتادم كه مال پدربزرگم بود رو از تو كيفم در اوردم و دو تا عكس ازش گرفتم و يكيش رو دادم به خودش و اون بهم لبخند زد.
" خب...چي ميل داريد ؟ "
" من يه قهوه با شير مي خوام. "
هري گفت .
از قهوه متنفرم. به نظرم تنها چيز خوب درباره قهوه بوشه. چه جوري مردم به چيزاي تلخ علاقه دارند؟" مثل هميشه . "
اون خانم گفت و نيشخند زد .
" من دو تا برش كيك شكلاتي مي خوام ، با شيك شكلاتي و ٣ تا اسكوپ بستني وانيلي. "
نه من آدم شكمويي نيستم ، فقط شيريني جات رو دوست دارم.اون سفارش ها رو نوشت و از ما دور شد .
برگشتم به سمت هري كه با نيشخند بهم خيره شده بود." چيه ؟ "
پرسيدم ولي بعد يادم اومد اون دوازده سال ازم بزرگ تره." منظورم اينه كه ... چرا اينجوري نگام مي كنيد؟ "
اون سرش رو برد عقب و خنديد منم با دستپاچگي لبخند زدم." هيچي، فقط فكر نمي كني كه اون همه سفارش براي يه نفر زياده؟ "
" نه خيلي هم مناسبه . "
با اعتماد به نفس گفتم . اون كيه كه به مقدار غذاي يه خانم گير مي ده.
اون ابرو هاش رو داد بالا و بعد پرسيد :
" چند تا دوربين داري ؟ "" دو تا، يكي همون مشكيه كه باهاش از پاهاي شما عكس گرفتم و يكي هم همين دوربين پلورايدم . "
اون سرش رو تكون داد و بعد از تو جيبش يه پاكت سيگار در اورد." دود سيگار اذيتت مي كنه ؟ "
اون با همون لحن سردش كه تو ماشين داشت پرسيد.
سرم رو به نشونه نه تكون دادم.
اون يه سيگار در اورد و بعد با فندكش روشنش كرد.
اون خيلي جذاب سيگار مي كشه.
به پشت نيمكت تكيه داد و دستش رو جوري گذاشت رو نيمكت كه انگار يكي رو بغل كرده.
همونطور كه سيگار مي كشيد به من خيره شده بود. همون نگاهي كه تو گل فروشي بهم كرده بود. همون نگاهي كه انگار من يخ بودم و چشماي اون آتيش. با ناراحتي تو جام تكون خوردم و به دست هام كه رو ميز بود خيره شدم ." جين تو چند سالته ؟ "
" شونزده "
گفتم و سرم رو بالا گرفتم و تو چشماش نگاه كردم.
اون براي چند ثانيه بهم نگاه كرد و بعد سرش رو تكون داد و بعد از اين كه آخرين پك رو به سيگارش زد و اون رو خاموش كرد .اون لبخند زد و من هم لبخند زدم.
" فردا باز بيا گلفروشي پيشم. "
اون خانومه سفارشمون اورد و بعد رفت." چرا؟ "
همون طور كه چنگال رو مي گرفتم تا از كيكم بخورم پرسيدم." تا بهت يه دوربين بدم. "
![](https://img.wattpad.com/cover/95209745-288-k182894.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
Art of Legs
Fanficاسمم جينه؛ ١٦ سالمه و دوست دارم از پاها عكس بگيرم همچنين به تازگي متوجه شدم كه « يه ذره حمايت و قبول كردن مي تونه به گياهي كه خشك شده دوباره جون بده. » Harry Styles Fan fiction. Copyright © 2016 greencoats