" مامان ؟ "
به چهارچوب در تكيه دادم و با پايين بوليزم بازي كردم ." بله ؟ "
مامانم همونطوري كه دستش رو با پيشبندش تميز مي كرد گفت ." من پول نياز دارم . "
من معمولا از خانوادم درخواست پول نمي كنم ولي الان واقعا نياز دارم ." براي چي ؟ "
اون به سينك تكيه داد و بهم خيره شد .من كه هنوز با پايين بوليزم بازي مي كردم گفتم كه براي كنسرت نيازش دارم و اون گفت كه بابا تازه اخراج شده و اون نمي تونه پول بيليت رو بهم بده و استاديومي كه قراره توش كنسرت برگزار شه ٢ ساعت تا خونه مون فاصله داره و كسي نيست كه من رو ببره و بعد اضافه كرد فقط مي تونه بهم ١٥٠ دلار بده كه مسلما من ترجيح مي دم اصلا كنسرت نرم تا اين كه بيليت صد دلاري بخرم و اون دور بشينم .
" باشه . "
هنوز به چهار چوب در تكيه داده بودم ."ناراحت شدي ؟ "
اون بعد چند ثانيه گفت ." نه مامان، اون فقط يه كنسرته . "
گفتم و يه لبخند مصنوعي زدم ." پس بيا اينجا و بهم كمك كن تا شيريني درست كنيم . "
همونطور كه پشتش به من بود گفت ." راستش بايد برم خونه يكي از دوستام ، بايد رو يه مقاله براي كلاس انگيليسي كار كنيم . "
نمي دونم اين دروغ از كجا اومد ولي مي دونم اون لحظه من واقعا نياز داشتم برم بيرون و قدم بزنم و شايد هم يه جا بين گل ها و درخت ها بشينم و نقاشي بكشم ." اوه ، باشه . "
مادرم گفت و لبخند زد ." زود برمي گردم . "
گفتم و به سمت اتاقم حركت كردم .
شلوارك گل گلي و بوليز گشادم رو با يه دامن جين امريكن اپارل و يه بوليز سفيد ساده كه چند روز پيش از برندي خريده بودم عوض كردم .
بوليزم رو گذاشتم تو دامنم ، جورنال و دوربينم رو انداختم تو كوله پشتيم و كفشاي مشكيم رو پوشيدم و از در شيشه اي پشت خونه خارج شدم.وقتي به سمت دوچرخم رفتم متوجه شدم كه بابام زنجيرش رو درست كرده. ديروز تو راه برگشت از ساحل خراب شده بود . وقتي برگشتم ازش تشكر مي كنم .
سه دقيقه گذشته و من بي هدف دارم دوچرخه ام رو مي رونم .
هم دوست دارم برم ساحل، هم دوست دام دارم برم كتابخونه ، شايد هم يه كافه يا يه گل فروشي .مي تونم برم كافه ي " مگس هاي آبي " كه كنارش كتاب فروشيه .
مي تونم برم ساحل و بعد برم گل فروشي اون پسره ، ازش گل بخرم و به يه قهوه مهمونش كنم چون ديروز واسم بستني خريد .
KAMU SEDANG MEMBACA
Art of Legs
Fiksi Penggemarاسمم جينه؛ ١٦ سالمه و دوست دارم از پاها عكس بگيرم همچنين به تازگي متوجه شدم كه « يه ذره حمايت و قبول كردن مي تونه به گياهي كه خشك شده دوباره جون بده. » Harry Styles Fan fiction. Copyright © 2016 greencoats