نامه دوم: ژولين

1K 200 31
                                    

وقتي نامه هري رو خوندم احساس كردم با يه بخش جديد از هري رو به رو شدم، نامه اش خيلي كوتاه بود و چيز زيادي از خودش نگفته بود ولي انگار داشت درباره يه بخشي از زندگيش حرف مي زد، انگار داشت از گذشته اش مي گفت. شايد هم من دارم مثل هميشه بيش از حد فكر مي كنم.
وقتي گفت: «شايد تنها راهي كه يه نوجوون بتونه زندگي رو قبول كنه هنر باشه. » احساس كردم مثل يه پيرمرد نود ساله كه اين موضوع سال ها پيش بهش اسيب زده يا بهش كمك كرده داره درباره اش مي نويسه.
نامه ي خودم رو برداشتم و دوباره نخوندمش، از كلماتم خوشم نمي اومد، دوست نداشتم يه چيز جديد براش بنويسم و مي دونستم اگه دوباره نامه رو بخونم احساس خوبي درباره خودم نخواهم داشت و اين نامه رو نخواهم فرستاد. پس فقط پايينش چند تا جمله اضافه كردم:
" نامه ات خيلي بهم احساس خوبي داد و احساس صميميت در قلبم ايجاد كرد ولي احساس كردم تو هميشه مثل الان اين قدر محكم نبودي، كه انگار يه سري تجربه ها داري كه شايد كمي اذيتت كنن. شايد هم فقط يه خردمندي. نمي دونم چه جوري بيانش كنم. خيلي بده كه ما سعي مي كنيم با كلمات احساساتمون رو بيان كنيم ولي در اخر احساسات فقط حس مي شن. خيلي بده كه تو ممكنه منظوري كاملا متفاوت داشته باشي ولي مخاطب چيزي رو حس مي كنه كه خودش مي خواد.

من رنج هاي ورتر جوان رو قبلا خوندم، تنها كتابيه كه از گوته خوندم ولي بعد از نامه ات دلم مي خواد دوباره بخونمش.

برات يه عكس از عينكم مي فرستم. دو روز پيش رفتم دكتر، چشم هام ضعيف شده. يه گلدون جديد هم خريدم، از اون هم برات يه عكس مي فرستم. يكي از عكس هاي ويويان ماير رو برات مي فرستم ولي لطفا برام با نامه بعدي پستش كن. فيلم پول تو جيبي از فرانسوا تروفو رو ديدي؟ من برات مي فرستمش. اگه ديدي، دوباره ببين چون چرا كه نه و اگه نديدي حتما ببين.

ممنون بابت نامه ات، يه جورايي باعث شد فكر كنم و بهم دلگرمي داد، چيزي كه اين روزها شايد يه خرده بيشتر از هميشه نياز دارم. "
فرداي روزي كه نامه هري رو دريافت كردم به اداره پست رفتم و عكس ها، فيلم و نامه رو توي پاكت گذاشتم و از اون اقا خواستم كه براي هري بفرستنش.
شايد نامه ي بعدي رو خودم با دوچرخه براش ببرم.

Art of LegsWhere stories live. Discover now