انتظار کشیدن روبروی آپارتمان هری دیگه داشت واقعا کلافه کننده میشد.
ساعت دیجیتال ماشین ۸:۲۵ رو نشون میداد و با شناختی که از هری داشتم این وضع میتونست تا ۴۵ دقیقه هم ادامه داشته باشه.
نفسم رو با صدایی فوت مانند بیرون دادم و به پشتیه صندلی تکیه زدم، پلکامو روی هم گذاشتم و به صدای عبور ماشین ها گوش سپردم.
سانفرانسیسکو... متراکم ترین شهر ایالات متحده بعد از نیویورک، جایی که در هر ساعت از شبانه روز زندگی در جریانه. اما تو این شهر همیشه بیدار، درست جلوی چشم مردم و در پس زندگیه لبریز از انوار رنگارنگشون جنایت های تاریکی رخ میده. جنایاتی که عموم شهروندان ازش بی خبرن؛ هیچکس جز ما نمیدونه شهر طلایی، تا چه اندازه میتونه خاکستری باشه.
گوشیم زنگ خورد. بر حسب عادت بدون نگاه کردن به اسم تماس گیرنده جواب دادم و از اونجایی که انتظار هری رو داشت با خنده گفتم "فکر نمیکنی حاضر شدنت یکم زیادی طول کشید هریت؟"
این اسم مستعار رو به لطف حساسیت اعصاب خورد کنی که رو موها و لباساش داره بهش دادم. فکر نمیکنم دوسش داشته باشه اما تنها راه جدا کردنش از آینه همین کلمه ی جادوییه.
صدایی بم از پشت خط گفت "لینزی؟"
یکدفعه از جا پریدم و راست نشستم "لینکن؟"میتونستم صدای نفس های کوتاه و بریده بریده ش رو بشنوم، مبارزه ای برای فرو دادن بغض با هر نفس.
"لینکن؟ حالت خوبه؟"البته که حالش خوب نبود. چند ماهی میشد که با دوست دخترش درگیر بود، اون هرزه اول خونه ش رو ازش گرفت و حالا هم یه احضاریه از دادگاه براش فرستاده بود تا حق حضانت بچه ش رو تصاحب کنه.
یجورایی از همون اول هم میدونستم بخاطر پول خودشو روی زندگیه برادرم خراب کرده... انگار این ثروت برای ما یه نفرین خانوادگیه که رو زندگیه هممون سایه انداخته.بهش قول دادم براش یه وکیل خوب پیدا میکنم و اجازه نمیدم تو دادگاه شکست بخوره، گرچه خودمم به حرفی که میزدم اعتقاد چندانی نداشتم. تو این زمینه قانون همیشه طرف زن هاست و اهمیت نمیده اون زن چجور آدمی باشه.
همین که تماس رو قطع کردم، در باز شد و هری داخل ماشین نشست. دستاش رو به حالت تسلیم بالا برد "میدونم، میدونم... نیم ساعت دیر کردم و میخوای لهم کنی"
تماس تلفنی و مشکلات برادرم رو به دور ترین نقطه ی ذهنم انتقال دادم و تمام تلاشم رو کردم تا ظاهرم چیزی از افکار پریشونم رو انعکاس نده.
ماشین رو روشن کردم و با لبخند گفتم "الان واقعا رو مود له کردن کسی نیستم"...
در بین غرفه های مختلف قدم میزدیم. چیزی که شهربازی رو جالب میکنه ترن هواییش نیست. وقتی عضوی از بخش مبارزه با جرایم اف بی آی باشی دیگه سقوط از ارتفاع ۲۰ پایی باعث ترشح آدرنالین تو خونت نمیشه.
ESTÁS LEYENDO
Who is IT¿
Acciónبیست و هفت قتل... ... بیست و هفت مظنون Casting: [Bill Skarsgard, Lindsey Morgan, Harry Styles]