Who is IT¿

9

صبح روز ۳۰ ام ژولای با بیل و هری به محل اقامت جنی که متلی درجه سه در حومه ی شهر بود رفتم.
جو داخل ماشین خیلی سنگین بود. هری منتظر بهونه ای قانع کننده برای خالی کردن یه گلوله بین ابرو های بیل بود و بیل... خب اون با لبخند، خونسردانه نظاره گرِ تا حد مرگ حرص خوردن هری بود.

اینکه قرار بود بیل در طول تحقیقات همراه ما باشه به تنهایی برای هری شوکی بزرگ بود و اینکه در همون ابتدای کار اون اومد در کنار من و روی صندلیه شاگرد، سر جای همیشگیه هری، نشست کمکی به بهبود رابطه شون نکرد.

یه شروع عالی! مطمئنا قرار بود خیلی خوب با هم کنار بیان.

بیل نگاهی به تصویر خودش در آینه انداخت، دستی به موهای بورش کشید و شروع به سوت زدن هماهنگ با ریتم آهنگی که از رادیو پخش میشد کرد.

من شکایتی نداشتم اما فقط ۲۰ ثانیه طول کشید تا صدای اعتراض هری بلند شه؛ سرش داد زد "میتونی خفه شی؟"

بیل خندید و از داخل آینه به هری نگاه کرد "انگار یه نفر اینجا سکس نداشته"

هری آروم اما تهدید آمیز جواب داد "خب شاید بتونی تو این مورد کمکم کنی!"

تهدید جنسی آخرین چیزی بود که از هری انتظار میرفت. بسختی تونستم جلوی انفجار خنده م رو بگیرم.

بیل که ظاهرش اصلا آزرده نبود چند لحظه سکوت کرد و بعد لب هاش رو جمع کرد و متفکرانه سر تکون داد "آره. فکر میکنم بتونم.. نصیحت منو بپذیر، اگه یکم مردونه تر لباس بپوشی شاید بتونی نظر کسی رو جلب کنی"

هری نگاهی به پیرهن استواییه قرمز رنگش که با گل های زرد پوشیده شده بود انداخت و از عصبانیت سرخ شد "هیییی... من دو هزار تا رو این پول دادم"

لبخند بیرحمانه ی پیروزی رو صورت بیل نشست "این چیزی از چرند بودنش کم نمیکنه"

هری که دیگه آماده ی انفجار بود دهنش رو باز کرد تا چیزی بگه اما قبل از اینکه موفق بشه، مداخله کردم "پسرا، اگه خیال ندارین همدیگه رو بکشین یه مظنون داریم که باید بهش رسیدگی کنیم"

کمی بعد روبرو متل توقف کردم، ساختمونی کج و کوله با نمایی آجری و کلی سوراخ. ظاهر ساختمون این حس رو به من میداد که با تکون دادن هر آجر، ممکن بود کل بنا فرو بریزه. جای تعجب بود که چطور دستور تخریب مکانی تا این اندازه قدیمی سال ها پیش صادر نشده.

از ماشین پیاده شدیم. هری حین عبور از کنار بیل، تنه ی محکمی بهش زد و جلوتر از ما به راه افتاد.

بیل که با لبخندی کج نظاره گر دور شدن هری بود، بعد از مرتب کردن لباس هاش دوباره صاف ایستاد "همیشه انقدر بدعنقه؟"

-"نه همیشه..."

بازجویی نتیجه ای نداشت. ما فقط با یه احمق که رو پسربچه های زیر سن قانونی فتیش داشت طرف بودیم نه یه قاتل.