Taehyunh Pov
از خونه جیمین اینا اومدم بیرون . شروع کردم قدم زدن تو پیاده رو . اوه خدا لحظه ای که جیمین انگشت منو لیس زد خیلی منو سوپرایز کرد . تا قبل از این جیمین همچین کاری واسه من نکرده بود .
قلبم دوباره داشت سریع میزد . اب دهنمو قورت دادم .
چی رو دارم احساس میکنم؟؟؟از رو شوک سرمو تکون دادم . این غیر ممکنه . امکان نداره. من میدونم استریتم و دخترا رو دوس دارم . من قرار نیس عاشق کسی بشم که بهترین دوستم بود .
رفتم داخل یه کافه و قهوه مورد علاقه امو سفارش دادم . اطرافو یه نگاه انداختم و دیدم دو تا پسر چسبیده بهم نشسته بودن . احتمالا کاپلن کککک بعد جیمین و خودم اومد تو ذهنم .
Flash Back"تو چی میخوای بخوری؟"
از جیمین که دستاشو گذاشته بود زیر چونه اش و به منو خیره شده بود پرسیدم . اوه جیمینی خیلی کیوته .*اهمم * *اهمم *
پیشخدمت بودکه اومده بود سفارش هامونو بگیره ."برای من کاپوچینو آماده کنین . " به پیشخدمت گفتم . جیمین هم سفارششو داد .پیشخدمت سرشو تکون داد و تو برگه یادداشت کرد و از میز دور شد و ما صبر کردیم تا سفارشامون برسه .
جیمین دستاشو بهم زد و یه کوچولو از نوشیدنی اشو خورد . منم از کاپوچینو خودم خوردم . به صورت جیمین نگاه کردم و خندیدم . یه حباب کوچولو رو لب جیمین بود ."یااا چرا میخندی ؟ چیزی رو صورت منه ؟" جیمین از من پرسید و خواست با دستش صورتشو پاک کنه . سریع دستشو گرفتم .دیدم که یکم لرزید . اروم با گوشه انگشتم کنار لبشو پاک کردم . جیمین اب دهنشو قورت داد و چشماشو درشت کرد . میتونستم حس کنم که قلبش شروع کرد محکم تپیدن .
اروم خندیدم و رفتم صندلی کنار جیمین نشستم . جیمین یکم رفت عقب . خوشبختانه صندلی ما قسمت پشتی کافه بود و این تایم هم کافه خلوت بود و کسی به ما دید نداشت . به جیمین نزدیک شدم و فاصله ای که بینمون بود رو از بین بردم . صورتم نزدیک گردنش بود . دستامو دور شونش حلقه کردم و جیمین دستاشو گذاشت رو دستام. اروم قسمت حساسشو لیس زدم . بعد اینهمه مدت میدونستم رو کجاها ضعف داره . سرمو تو گردنش فرو کردم و کارمو ادامه دادم . جیمین خواست خودشو از حلقه دستام ازاد کنه ولی مطمنا من خیلی قوی تر از اونم .
جیمین اروم ناله کرد و گفت:
"ت...تهیونگ ... ادامه نده . ما الان تو مکان عمومی ایم . "دست از کارم کشیدم و به صورتش که قرمز شده بود نگاه کردم . اروم خندیدم و لپشو کشیدم و برگشتم سر جام .
(این تهیونگ بیشور نمیگه اینکارارو میکنه جیمین بچم عاشقش میشه. بعد میره واس خودش دوس دختر میگیره 😠😠)
End Flashback
سرمو تکون دادم تا خاطرات گذشته از سرم بپره . سریع قهوه امو خوردم و از کافه ای که منو یاد خاطرات قشنگم با جیمین می انداخت خارج شدم .
Jimin pov
بعد اینکه تهیونگ رفت , رفتم تو اتاق مین بین . دیدم داره گریه میکنه . بهش نزدیک شدم .
"هی مین بینی , مشکل چیه؟"
"من باعث شدم وی اوپا اوف بشه . اگه از دستم عصبانی باشه چیکار کنم؟" بعد با شدت بیشتری گریه کرد . اروم لبخند زدم و اشکاشو پاک کردم ."مین بینا وی از تو عصبانی نیستش . من میدونم . دیگه گریه نکن باشه ؟"و بعد محکم تو بغلم گرفتمش . مین بین اروم شده بود . بعد رفتم تو اتاق و رو تختم دراز کشیدم . و به اتفاقای امروز فکر کردم .
Kai pov
"عشقم داره چیکار میکنه؟" از پشت بومی رو بغل کردم و پرسیدم . بومی اول لرزید و بعد لبخند زد . خم شدم و لباشو بوسیدم و اونم جواب بوسه امو داد .
"هیچی بیب . فقط داشتم به وی پی ام میدادم." و بعد گردنمو بغل کرد .
"هممم تا کی میخوای با این ادامه بدی . حسودیم میشه "بعد لبامو دادم جلو .
بومی لپمو کشید و بعد لبامو بوس کرد . "حسودی نکن نفسم . میدونی من تا اخرش فقط با تو میمونم . وی فقط اسباب بازی منه ."لبخند زدم و محکم تو بغلم گرفتمش .
Bangtan pov
"هی بچه ها راجب بومی شنیدین؟"جین پرسید.
"راجب چیه بومی؟"شوگا از جین پرسید . بقیه اعضا هم بی خبر بودن .
"من شنیدم که بومی با کیم جونگ این از کلاس بالایی رابطه داره." همه دهنشون وا مونده بود .جونگکوک گفت "ما باید بهش بگین اینو . مطمنا هیونگ خیلی ناراحت میشه از اینی که اتفاق افتاده."جی هوپ هم سرشو به علامت موافقت با جونگکوک تکون داد .
"بچه ها حواستون کجاست .مطمنا وی هر چی که ما راجب دوست دخترش بگیم رو باورش نمیشه . اگه بهش بگیم فقطرابطموم بیشتر خراب میشه . "نامجون گفت . جین سرشو اورد پایین. شوگا گفت
"نامجون راست میگه .ما فقط وقتمونو تلف میکنیم اگه بهش بگیم . حالا هم پاشین جمع کنیم بریم ی چی کوف کنیم . مردم از گشنگی."
شوگا راه افتاد و بعد همه هم به دنبال شوگا راه افتادن .
YOU ARE READING
more than a bestfriend +18 [completed]
Fanfictionاز وقتی که ما بچه بودیم تو بهترین دوست من بودی. تو منو میشناسی ، و منم تو رو میشناسم. تو همه چیز رو راجب من میدونی اما خب، من همه چیز رو راجب تو نمیدونم . وقتی راجب عشقت به یه نفر دیگه بهم گفتی ، قلب من کاملا شکست . نمیتونم واسه خوشحالیت خوشحال ن...