chapter 7

3.4K 449 33
                                    

At school (jimin pov)

به سمت کلاس راه افتادم . وارد کلاس شدم و سر جام نشستم . دیدم که بومی داره با تهیونگ جلو در کلاس لاس میزنه . دختره عن خانوم. پوزخند زدم و هدفونم رو گذاشتم تو گوشم و یه اهنگ پلی کردم .
ناری ناری نارییی ناری ناری ناری یدونه عناری نارییییی
هو هوع هوو هوع 
یهو حس کردم یکی از پشت بهم نزدیک شد . چرخیدم و دیدم جین هیونگه .

محکم زدم رو شونه اش و گفتم "هی چ خبر هیونگی؟"  وقتی جوابمو نداد بهش نگاه کردم و دیدم که به بومی و وی خیره شده .

"بومی جینداس . هوووف بیچاره تهیونگ"
جین هیونگ گفت و پوزخند زد . ی بار چشمامو بهم زدم . هیونگ داشت راجب چی حرف میزد؟
"منظورت از جیندا چیه؟...میدونی ک جیندا های مختلفی داریم . بهتر توضیح بده."

جین پرسید ازم "یعنی تو نمیدونی؟"
سرمو با گیجی تکون دادم .
"اگه میدونستم که از تو نمیپرسیدم گیج هیونگ ."
جین یدونه سا انگشتش زد تو سرمو و در حالی ک پوزخند میزد گفت :

"میدونی چی شده بچه ها دیدن ک بومی با یکی دیگس و اون ی نفر کیم جونگ این از کلاس بالاییه . "

جین هیونگ توضیح داد و من از تعجب نمیدونستم چی بگم . دستامو مشت کردم و به بومی نگاه کردم که داشت واسه تهیونگ عشوه خرکی میومد .

"فاعک بهت بومی . تو از اولم قصدت این بود ک با تهیونگ بازی کنی."

جین هیونگ یه نگاه به قیافه عصبانی و گر گرفته ی من انداخت و گفت:

"هی هی ریلکس باش پسر . فقط یادت باشه در این باره چیزی به تهیونگ نگی . مطمنا اون باورت نمیکنه . "

جین دستشو گذاشت رو شونم .بهش نگاه کردم و عاح کشیدم . "راست میگی هیونگ . تهیونگ فقط به دوست دختر خودش اعتماد داره .امیدواوم زودتر حقیقتو بفهمه . " جین هیونگم سرشو تکون داد .

بعد تهیونگ یهویی اومد سمت ما و گفت :
"هی جیمین میتونم امروز بیام خونه اتون دیگه ؟ راجب اون تکلیفه و اینا ."
بعد اینکه تهیونگ ازم پرسید ی نگاه به جین هیونگ کردم و دوباوه و به ته ته نگاه کردم و سرمو به معنی اره تکون دادم . تهیونگ ازمون دور شد.

"چه تکلیفی؟"جین هیونگ یهو از من پرسید و یادم افتاد که به پسرا راجب این نگفته بودم .
"هوم چیزه فقط . منو تهیونگ هم گروهی همدیگه برای تکلیف گروهی ک برای تاریخه شدیم و قراره این هفته تو خونه ما انجامش بدیم . "
من توضیح دادم جین هیونگ در حالی ک دهنش باز بود تایید کرد . هیونگ کیوت .
چند لحظه بعد معلم اومد جین سر جای خودش برگشت و تهیونگ هم اومد بغل دست من نشست .
Class started
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
Class ended.
(هیچ اتفاقی تو کلاس نیافتاد پس فقط ازش میگذریم ککک)

more than a bestfriend +18 [completed]Where stories live. Discover now