Jimin pov
"جیمینااااا !زود باش بیدار شووو!!!"
مامان بود که بلند بلند داشت بغل گوشم داد میزد .
"آااایشش مامان !امروز که مدرسه ندارم بیخیالم شو دیگه ."
بعد پتو رو تا سرم کشیدم بالا . یهو مامان کل پتو رو از روم برداشت و گفت
"زود باش بلند شو تهیونگ از کیه اومده پایین منتظرته . "
تا اسم تهیونگ رو شنیدم عین فنر از جام بلند شدم . سریع حوله امو برداشتم و رفتم حموم . مامان با تعجب داشت نگام میکرد .Taehyung pov
امروز اومدم دنبال جیمین تا یکم ببرمش اینور اونور . مستقیم رفتم خونه اشون تا سوپرایزش کنم ولی متاسفانه عین خرس خواب بود . منم تو حال منتظر بودم تا مامان جیمین بیدارش کنه .
"میان هه تهیونگا ! جیمین داره دوش میگیره . یکم دیگه صبر کنی میاد . " مامان جیمین گفت .
سرمو تکون دادم و گفتم " خاله مشکلی که نداره برم تو اتاق جیمین منتظر بمونم . ؟"
"نه عزیزم . برو " خاله بهم لبخند زد و من سریع رفتم داخل اتاق جیمین . جیمین الان تو حموم بود نه ؟ هاه هاه هاه هاه 😈😈😈Jimin pov
یه حوله دور کمرم بستم و در حالی که قطره قطره اب از رو موهام میریخت رو بدنم تو آیینه نگاه کردم . گونه هام به خاطر حرارت اب یکم قرمز شده بود ولی در کل عالی بودم .(تاثیرات جینه) اروم زیر لب اهنگ میخوندم و از حموم رفتم بیرون .
مستقیم رفتم سمت کشو لباس هام تا لباس بپوشم . " هممم خوب حالا چی بپوشم تهیونگیم خوشش بیاد ؟" نسبتا اروم با خودم گفتم . یهو یه جفت دست از پشت دور کمرم حلقه شد . از ترس هیس کشیدم ولی سریع تونستم تشخیص بدم تهیونگه . چشام گشاد شد . یعنی اون چیزی که گفتم و شنیدش؟
"تو هیچی نپوشی من بیشتر دوست دارم . صبحتم بخیر عشقم . "
تهیونگ تو گوشم زمزمه کرد و گردنمو بوسید .
یه کوچولو لرزیدم .
"از.. کیه ..اینجایی؟؟" در حالی که اروم ناله میکردم پرسیدم . چون تهیونگ داشت شکممو میمالید و اروم و پشت سر هم گردنمو میبوسید .
" از یکم پیش . قبل اینکه از حموم در بیای . و اونموقع که در اومدی به زور جلو خودمو گرفتم کامل لختت نکنم . " تهیونگ به صدای خش شده اش گفت .
"پس تو کل این مدت منو دیدی ؟"
تهیونگ سرشو تکون داد. لبامو دادم جلو . تهیونگ منو برگردوند سمت خودش . دستشو گذاشت کنار صورتمو گفت .
" جیمینی .. تو خیلی خوشگلی ... من نمیتونم این صورت خوشگلتو نادیده بگیرم . یا این بینی کوچولوتو که اندازه یه بند انگشتمه یا چشمای خوشگلتو یا از همه اشون قشنگ تر این لبای بوسیدنیتو ." اروم خندید و ادامه داد "انقدم جلو من سرخ و سفید نشو که بیشتر دلم میخواد بخورمت . "
لباشو گذاشت رو لبهام . اروم و ملایم لبامو میبوسید و زبونشو میکشید روش . اولش چشام از تعجب باز شد ولی بعد یکم منم همراه با تهیونگ میبوسیدمش . با انگشتش چونه امو گرفت و کشید پایین تا دهنم باز بشه .زبونش همه جای دهنمو لمس کرد و بعد زبونمو به بازی گرفت .
ČTEŠ
more than a bestfriend +18 [completed]
Fanfikceاز وقتی که ما بچه بودیم تو بهترین دوست من بودی. تو منو میشناسی ، و منم تو رو میشناسم. تو همه چیز رو راجب من میدونی اما خب، من همه چیز رو راجب تو نمیدونم . وقتی راجب عشقت به یه نفر دیگه بهم گفتی ، قلب من کاملا شکست . نمیتونم واسه خوشحالیت خوشحال ن...