بک با تابش مستقیم نور خورشید به چشاش بیدار شد. اولین فکری که از سرش گذشت این بود. لعنت به هرچی صبحه. دومی این بود سرم چقدر درد میکنه و سومی این بود اون درازه لعنتی کجاس؟ بک به اینکه درحال چلونده شدن بیدار شه یه جورایی عادت کرده بود و به اینکه اولین فکرش بعد باز کردن چشاش این باشه که پارک چانیول رو هل بده عقب هم عادت کرده بود. اما الان پارک چانیولی نبود که بک بخواد با فحش زیرلبی بهش دادن روزش رو شروع کنه. خودش رو با نهایت سرعتی که بدن بی حالش از خواب اجازه میداد بالا کشید و نشست. تند تند چشاش رو مالید و اطراف رو نگاه کرد.
-بیدار شدی؟
چرخید.
چان جلوی کمدش بود و یه چمدون هم جلوش رو زمین باز بود و یه سری لباسای تا شده توش روی هم چیده شده بود.
سیستم بک هنوز درست بالا نیومده بود اما دیدن چمدون چان یه جورایی کامل خواب رو از سرش پروند.
-داری میری سفر؟
قبل اینکه بتونه جلوی زبونش رو بگیره پرسیده بود.
چان یه بلیز دیگه رو انداخت روی لباسا.
-اره... یه کاری تو ججو پیش اومده باز... صبح زود بهم زنگ زدن.
بک سرش رو به نشونه فهمیدن تکون داد. چان زیر چشمی داشت تماشاش میکرد. فقط یه نشونه میخواست... یه نشونه کوچولو که بک هم دلش میخواد بیاد تا بهش بگه که اونم باید وسایلش رو جمع کنه. اما بک حرفی نزد یه دستاش زل زده بود و کاری نمیکرد.
چان نفسش رو بیرون داد و چرخید سمت کمد. یه هفته... دوهفته یا شاید بیشتر رو باید بدون بک سر میکرد. هنوزم اپشن حق انتخاب ندادن بهش رو داشت اما میدونست اگه بهش بگه و بک مخالفت کنه حسای گندش چندبرابر میشه.
دیگه حال لباس تا کردن نداشت خم شد چمدونش رو ببنده که چشمش به بک افتاد که داشت تماشاش میکرد. بک با دیدنش تندی باز خیره شد به دستاش رو با حالت معذبی شروع کرد به ور وفتن با باندش.
چان پوفی کشید.
-ور نرو بهش! چندبار باید بگم؟
دستای بک متوقف شدن.
-ببخشید.
چان اخم کمرنگی کرد.
-واسه خودت میگم...
-باشه.
یعنی چی باشه؟ چان میخواست بپرسه اما نپرسید. راه افتاد سمت میز کنار تخت تا کارتاش رو برداره.
-هیون مین دیگه اینجا نیس... لازم نیس نگرانش باشی.
بک نگاهش رو بالا اورد.
-لازم هم نیست راه بیافتی واسه من کار کنی... بلا سر خودت نیار. پهلوون بازی هم درنیار. حوصله یه دوره جدید مریض داری رو وقتی برگشتم ندارم
ESTÁS LEYENDO
••🌘Silver and Silk🌒••
Romance📋خلاصه داستان : بیون بکهیون یکی از افسرهای سازمان اطلاعاتی کره اس! کسی که به خاطر ظاهرش همیشه از عملیات ها کنار گذاشته میشه اما یه روز موفق میشه بلاخره یه ماموریت به عنوان مامور مخفی بگیره! بک به خاطر این ماموریت پا به سیلور تاون که یه باند قمار غ...