CHAPTER18: PEACE IN EXCITEMENT

613 58 251
                                    

"آرامش در اوج هیجان"

با جیغ خفه ی سلوا و رها شدن گوشی از بین انگشت هاش روی ملحفه ی روی پاهاش، متوجه پاسخ دیرهنگام اون دی جی کیوت بعد از اون اتفاق صبحش شد و بسرعت خودش رو از روی صندلی میز توالت به کنار سلوای فرو رفته زیر ملحفه ها رسوند:

- بالاخره دومم نیاورد و پیام داد؟! آره؟! آره؟! آره؟!

سلوا با کشیدن ملحفه روز سرش، چشم هاش رو از ذوق کردن دوستش با اون چشم های سبز براق گرفت:

- نمیخوام!

برداشته شدن وزن گوشی از روی پاهاش رو حس کرد و ثانیه ای بعد صدای مخلوط با شیطنت جیجی:

- اما انگار اون میخواد!

بسرعت ملحفه ای رو که تا بالای سرش کشیده بود و همون جا نگهش داشته بود رو پس زد و گوشی اش رو از بین انگشت های باریک جیجی کشید و به سازنده ی گوشی که این تلفن کوفتی رو جوری طراحی کرده بود که متن پیام رو از روی لاک اسکرین هم می‌شد خوند، لعنت فرستاد! حالا جفتشون از پیام زد که حاوی جملات "میتونیم صحبت کنیم؟" بود، خبر داشتند.

- کامان سلوا! بالاخره که باید باهاش رو به رو شی و به درخواستش جواب بدی...

جیجی که با صورتی حق به جانب بهش نگاه می کرد رو از نظر گذروند و برای اولین بار بدون لجبازی، به خواسته ی بقیه احترام گذاشت و انجامش داد. یعنی انگشت های بلندش رو به رقص در آورد و بعد از وارد کردن رمز عبور تلفنش، به پی ام زد در واتس آپ اینطور جواب داد:

Salva : همین الانش هم داریم صحبت می کنیم

ZEDD : خوبه!

ZEDD: خب... من یجورایی در مورد صبح متاسفم و هم خوشحالم

ZEDD : قبول دارم که کار من بدون اجازه، به هیچ وجه درست نبود و بابتش عذر میخوام

Salva : میدونی که نمیتونم اونقدر بی رحم باشم که نبخشم پس جوابم رو میدونی

ZEDD : ممنونم بابت بزرگواری ات

ZEDD : اما خب این زمینه رو برای بیان خواسته ام آماده کرد و از این نظر خوشحالم

با دیدن کلمه ی "Happy" توی جمله ی زد، صورتش رو بین شونه و گردن جیجی پنهان کرد و جیغ خفه ای کشید چون میدونست زمان شنیدن سخت ترین قسمت رسیده! حتی با لرزش گوشی اش هم، دست از قلقلک جیجی با نفس کشیدن کنار گوشش دست نکشید که جیجی رو مجبور به نگاه کردن به پی ام ورودی زِد کرد و صدای مهبوتش رو بلند کرد:

SalvA ( Ziam FanFiction )Where stories live. Discover now